یادداشت های محمد عرفان بهنام پور

اونی ک داد به من حرص منو گای*یدم اخر قصرو گاییدم

یادداشت های محمد عرفان بهنام پور

اونی ک داد به من حرص منو گای*یدم اخر قصرو گاییدم

من:16ساله

همتون داداشیامین

شروع وبنویسی:8مرداد98



آخرین نظرات
  • ۱۸ اسفند ۰۱، ۱۶:۰۶ - کلینتون
    سلام
  • ۶ فروردين ۰۱، ۰۰:۵۴ - sarngon :)
    من

معرفی شخصیت اسپایدرمن

جمعه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۳:۲۸ ب.ظ

پیتر پارکر، زمانی که در سن نوجوانی بود، توسط یک عنکبوت رادیواکتیوی نیش زده شد. همین موضوع باعث شد که او قدرت‌هایی شبیه به قدرت‌های عنکبوت به‌دست بیاورد. بعد از مرگ عمو بن (اتفاقی که او می‌توانست از رخ دادنش جلوگیری کند)، پیتر متوجه شد که «با قدرت‌های بزرگ، مسئولیت‌های بزرگی هم می‌آیند». بعد از رخ دادن این اتفاق، پیتر به خودش قول داد تا همیشه از بی‌گناهان در برابر خطر محافظت کند. بعد از آن، پیتر پارکر تبدیل به مرد عنکبوتی شگفت انگیز شد!

اسپایدرمن یک ابرقهرمان ساختگی به حساب می‌آید که توسط نویسنده و ویراستاری به نام استن لی و نویسنده و هنرمندی به نام استیو دیتکو خلق شده است. او اولین بار قسمت ۱۵ سری آنتولوژی کتاب کمیک Amazing Fantasy که در ماه آگوست سال ۱۹۶۲ منتشر شده بود و بخشی از دوران نقره‌ای کتاب‌های کمیک به حساب می‌آمد، حضور یافت. او در کتاب‌های کمیک آمریکایی که توسط کمپانی مارول کامیکس منتشر می‌شود، حضور می‌یابد. این شخصیت بسیار محبوب، علاوه بر اینکه در کتاب‌های کمیک بسیار زیادی حضور یافت، در انواع مختلف رسانه مانند فیلم‌های سینمایی، برنامه‌های تلویزیونی و بازی‌های ویدئویی اقتباسی که در دنیای مارول ساخته می‌شود، حضور داشته است. در داستان‌ها، اسپایدرمن نام مستعار پیتر پارکر است؛ پسر یتیمی که بعد از مرگ پدر و مادرش یعنی ریچارد و مری پارکر در یک سانحه هوایی کشته شدند، توسط عمو بن و همچنین زن عمو می در شهر نیویورک بزرگ شد. استن لی و استیو دیتکو این شخصیت را به گونه‌ای خلق کردند که می‌بایست با مسائل دوران نوجوانی و همچنین مشکلات مالی دست و پنجه نرم کند. در داستان این شخصیت، کاراکترهای مختلف زیادی مانند «جی. جوناه جیمزسون»، «فلش تامپسون» و «هری آزبورن» وجود دارند. پیتر پارکر همچنین در طی زندگی‌اش، به «گوئن استیسی» و «مری جین واتسون» علاقه مند شده بود. «دکتر اختاپوس»، «گرین گابلین» و «ونوم» از بزرگترین دشمنان اسپایدرمن به حساب می‌آیند. همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، بعد از اینکه پیتر توسط یک عنکبوت خاص نیش زده شد، توانایی‌هایی شبیه به عنکبوت به‌دست آورد؛ توانایی‌هایی مانند چسبیدن به سطوح، پرتاب تارهای عنکبوت از دستگاه‌های متصل شده به مچ دستش و همچنین شناسایی خطر با استفاده از «حواس عنکبوتی‌اش».

زمانی که اسپایدرمن اولین بار در اوایل دهه ۱۹۶۰ در کتاب‌های کمیک حضور یافت، خوانندگان نوجوان کتاب‌های ابرقهرمانی معمولا او را در دسته بندی همکاران و دوستان یکی از شخصیت‌های مثبت دیگر قرار می‌دادند. سری کتاب کمیک Spider-Man توانست موفقیت زیادی را به‌دست بیاورد؛ مجموعه‌ای که شامل حضور پیتر پارتر، یک دانش آموز دبیرستانی از کویینز بود. این شخصیت در این مجموعه، او با عقده‌ها و وسواس‌های درونی، نادیده گرفته شدن، بی‌کفایتی و همچنین تنهایی دست و پنجه نرم می‌کرد. این ویژگی‌ها، درست همان چیزهایی بود که در آن زمان، نوجوانان بسیار زیادی می‌توانستند با آن دست و پنجه نرم کنند. با اینکه شخصیت اسپایدرمن تمام ویژگی‌هایی را که یک همراه و یار باید داشته باشد، داشت، اما برخلاف قهرمانان نوجوان دیگر مانند باکی و رابین، هیچ مربی‌ای مانند کاپیتان آمریکا و بتمن را در کنار خود نداشت تا نکات لازم و ضروری را به او آموزش دهد. بنابراین، او مجبور شد تا خودش به مرور زمان متوجه شود که «با قدرت‌های بزرگ، مسئولیت‌های بزرگی هم می‌آیند».

peter parker - spider-man  - marvel

کمپانی مارول تا به امروز، سری کتاب‌های کمیک مختلفی را تولید کرده که شخصیت اسپایدرمن در مرکز آن قرار دارد اما به عنوان اولین و طولانی‌ترین سری کتاب کمیک این شخصیت می‌توان به مجموعه‌ی The Amazing Spider-Man اشاره کرد. در طی سال‌های اخیر، شخصیت پیتر پارکر از یک نوجوان و دانش آموز دبیرستانی خجالتی و وسواسی از شهر نیویورک، به یک دانش آموز کالج مشکل‌دار اما دوست داشتنی تبدیل شد. در دهه ۲۰۱۰، او به تیم انتقام جویان، تیم ابرقهرمانی فوق‌العاده محبوب دنیای مارول پیوست. در حدود سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ بود که دشمن اسپایدرمن یعنی دکتر اختاپوس هم در طی خط داستانی آن زمان معرفی شد.

در برهه‌ی خاصی از زمان، پیتر پارکر یکی از اعضای تیم چهار شگفت انگیز شده بود

اسپایدرمن یکی از محبوب‌ترین و همچنین از لحاظ تجاری یکی از موفق‌ترین شخصیت‌های ابرقهرمانی به حساب می‌آید. درست همانند دیگر شخصیت‌های مهم و تاثیرگذار دنیای مارول، اسپایدرمن هم علاوه بر کتاب‌های کمیک بسیار زیاد، در انواع مختلف رسانه‌ها مانند تعداد زیادی از انیمیشن‌ها، لایو اکشن‌های سریالی، مجموعه کمیک‌های روزنامه‌ای و چندین سری فیلم حضور داشت. اسپایدرمن در طی این سال‌ها، به عنوان یک ابرقهرمان و شخصیت کمیکی به‌شدت خوب عمل کرده است. او اغلب اوقات لقب یکی از بهترین و موفق‌ترین شخصیت‌های کتاب‌های کمیک تاریخ را به‌دست می‌آورد؛ جایگاهی که در مقایسه با ابرقهرمان‌های محبوب دنیای کمپانی دی سی کامیکس، با بتمن، سوپرمن و واندر وومن برابری می‌کند.

در خط داستانی حال حاضر، رویداد اسپایدر-ورس به پایان رسیده و اسپایدرمن به خانه‌اش بازگشته تا دوباره همانند قبل روند اصلی زندگی‌اش را در پیش بگیرد. در ابتدا، پیتر قصد داشت تا یک زندان مخصوص و ویژه ایجاد کند تا مجرمان ابرانسان را به آنجا بیاندازد. با این حال این نقشه و برنامه‌ها، زمانی که مجرمی به نام «گوست» به شرکت Parker Industries حمله کرد، نابود و خراب شد. اسپایدرمن در نهایت توانست گوست را متوقف کند اما شرکتِ او دیگر تقریبا با خاک یکسان شد. از آنجایی که تا به امروز آثار زیادی از این شخصیت بسیار محبوب منتشر شده و همچنین به‌تازگی بازی معروف و مورد انتظار آن برای پلتفرم PS4 عرضه شد، ما هم بر آن شدیم تا این موضوع را بهانه‌ای قرار دهیم تا در قالب این مقاله، بیش از پیش به شناخت این شخصیت ابرقهرمانی بپردازیم تا ببینیم که نسخه‌ی اصلی این کاراکتر و ماجراجویی‌های آن، چه تفاوت‌هایی با نسخه‌ی لایو اکشن دارد.

peter parker - spider-man  - marvel

پیتر بنجامین پارکر ثمره‌ی ازدواج دو مامور سازمان سیا به نام‌های ریچارد و مری پارکر بود. زمانی که پیتر بسیار کوچک و کم سن و سال بود، پدر و مادرش کشته شدند. بعد از مرگ ریچارد و مری، پیتر توسط عمو بن و همچنین زن عمو می در یک خانه‌ی متواضعانه که در فارست هیلز شهر نیویورک قرار داشت، بزرگ شد. همانطور که در خط داستانی قسمت ۱۵ سری کتاب کمیک Amazing Fantasy (انتشار در ماه آگوست سال ۱۹۶۲) نشان داده شده بود، زمانی که پیتر هنوز در دبیرستان به سر می‌برد، به یک نمایشگاه علمی که در رابطه با رادیولوژی بود، رفت.

در برهه‌ای از زمان، پیتر پارکر مجبور شد تا به عنوان چهار قهرمان متفاوت و مختلف، به فعالیت بپردازد

همانجا، او توسط یک عنکبوت رادیو اکتیوی (به اشتباه به عنوان یک حشره در پنل طبقه بندی شده بود) نیش زده شد؛ نیشی که توانایی، چابکی و انعطاف پذیری یک عنکبوت را به او اعطا کرد. بعد از این نیش‌زدگی، پیتر یک «حس عنکبوتی» هم به‌دست آورد که درباره‌ی خطرهای نزدیک به او اخطار می‌داد. علاوه بر توانایی‌های ورزشی بالاتر، پیتر دیگر می‌توانست به سقف‌ها و همچنین سطوح مختلف بچسبد. از آنجایی که او علاقه و البته هوش زیادی در زمینه‌ی مسائل علمی داشت، یک گجت برای خود درست کرد تا به وسیله‌ی این دستگاه کوچک مچی ساخته شده بتواند تارهای عنکبوتی چسبناک را پرتاب کند.

 پیتر برای اینکه بتواند از این توانایی‌های جدید خود استفاده کند و کمی هم پول به‌دست بیاورد، در یک مسابقه‌ی کشتی علیه فردی به نام «کراشر هوگان» شرکت کرد. او به راحتی توانست در این مسابقه و مبارزه برنده شود. بعد از این مسابقه، او توجه رسانه‌های زیادی را به خود جلب کرد. بعد از آن و در پشت صحنه، پیتر دزدی را دید که کنار او می‌گذرد اما هیچ اقدامی علیه او انجام نداد زیرا اعتقاد داشت که این دزد، مشکل او نیست. مدتی بعد در همان شب، زمانی که پیتر به خانه بازگشت، توسط اطلاعات یک افسر پلیس متوجه شد که عمو بن توسط فردی که مخفیانه به خانه‌ی آنها وارد شده بود و قصد دزدی داشت، به قتل رسیده است. این پلیس به این موضوع هم اشاره کرد که آنها ردِ قاتل را تا یک انبار زده‌اند. پیتر که به‌شدت از این موضوع عصبانی بود، لباس کشتی خود را بر تن کرد و تصمیم گرفت که در رابطه با این قاتل، خودش دست به کار شود. بعد از اینکه پیتر به این انبار رسید، خیلی راحت توانست قاتل عمو بن را شکست دهد. پیتر متوجه شد که قاتل عمو بن، درست همان دزدی است که در میدان مسابقه از کنارش رد شده بود اما او متوقفش نکرد.

القاب و اسامی مستعار: پیتر پارکر، کاپیتان یونیورس، داسک هورنت، پاروجی، ریکِشی، Bombastic Bag-Man، پویزن، پستیلنز، اسپایدی، وال کراولر، وب اسلینگر، وب هد، اسپایدرمن همسایه دوست داشتنی شما، اوندروس، بن رایلی، اسکارلت اسپایدر، آیرون اسپایدر و غیره.

اعضای خانواده: ریچارد پارکر (پدر، مرحوم)، مری پارکر (مادر، مرحوم)، تریسا پارکر (خواهر)، بنجامین پارکر (عمو، مرحوم)، مری پارکر جیمزسون (زن عمو)، می پارکر (دختر، مرحوم) و غیره.

تیم‌ها: دوستان شگفت انگیز، انتقام جویان، انتقام جویان بروکلین، قهرمانان کیهانی، دیلی باگل، دیلی گلوب، دیفندرز، پنج شگفت انگیز، چهار شگفت انگیز، فرانت لاین، آزمایشگاه‌های هورایزن، اسب سواران آخرالزمان، زامبی‌های مارول، انتقام جویان جدید، چهار شگفت انگیز جدید و غیره.

متحدان: اسپینر، ایب جنکینز، اکسس، ایس اسپنسر، ادم وارلاک، مامور اسمیت، آماندا رایلی، امبر گرنت، اندرو دیویس، انجل، انا پارکر، اطلس، زن عمو می، باراک اوباما، بتمن، بتس، بتوینگ، بیست، بن رایلی، بیاندر، بیشاپ، بلک بولت، بلک کت، بلک فاکس، بلک پنتر، بلک ویدو، بلک یارد و غیره.

دشمنان: مرد جاذب، افتر شاک، اگاموتو، اپوکالیپس، اپوکس، اپریل فول، ارکید، ارسنال، اسایلم، بارون موردو، بسیلیسک، باتروک، بیتل و غیره.

peter parker - spider-man  - marvel

در سال ۱۹۶۲، بعد از موفقیت سری کتاب کمیک Fantastic Four، ویراستار و همچنین سرپرست نویسندگان کمپانی مارول کامیکس یعنی استن لی، به دنبال یک ایده‌ی جدید برای خلق یک ابرقهرمان جدید بود. او تصمیم گرفت تا اسپایدرمن را به عنوان شخصیتی که خوانندگان نوجوان بتوانند او را بشناسند و درک کنند، خلق کند. در آن زمان، موج تقاضای نوجوانان برای کتاب‌های کمیک به‌شدت افزایش یافته بود و استن لی قصد داشت تا شخصیتی برای این قشر از جامعه خلق کند. استن لی در زندگی‌نامه‌ی شخصی خود و همچنین مصاحبه‌های مختلف اعلام کرد که ظاهرا با مشاهده‌ی یک عنکبوت که در حال بالا رفتن از یک دیوار بود، طرح اولیه‌ی کاراکتر جدید خود را به‌دست آورد و همان عنکبوت را منبع الهام خود قرار داد. او آنقدر این داستان را برای دیگران تعریف کرده بود که بعد از یک برهه زمانی خاص، دیگر نمی‌دانست واقعا این اتفاق رخ داده یا ساخته ذهن خودش است. از آنجایی که در آن برهه زمانی، نام تمام شخصیت‌های ابرقهرمانی نوجوان با «پسر» به پایان می‌رسید، لی عنوان کرد که او نام «مرد عنکبوتی» را انتخاب کرده زیرا او قصد داشت تا این کاراکتر، به مرور زمان و با پیشروی داستان‌های کتاب‌های کمیک، بزرگ شود. او همچنین اعتقاد داشت که اگر اسم این کاراکتر را «اسپایدر بوی» می‌گذاشت، احساسی به خواننده می‌داد که انگار از درجه اهمیت پایین‌تری نسبت به بقیه ابرقهرمانان برخوردار است.

لی مجبور بود تا ناشر آن زمان یعنی مارتین گودمن را متقاعد کند تا اسپایدرمن در آخرین قسمت از سری کتاب کمیک Amazing Adult Fantasy که انتشار آن متوقف شده بود، معرفی شود. نام این مجموعه که در قسمت آخر به Amazing Fantasy تغییر یافت، در ماه آگوست سال ۱۹۶۲ منتشر شد. بعد از این که استن لی توانست تایید مارتین گودمن را برای استفاده از مرد عنکبوتی به‌دست آورد، به سراغ طراح افسانه‌ای کمپانی مارول یعنی جک کربی رفت و از او خواست تا طراحی اولیه‌ی این شخصیت را انجام دهد. با این حال، استن لی از تلاش‌های و طراحی اولیه‌ی جک کربی اصلا راضی نبود زیرا شخصیت طراحی شده به‌شدت قهرمانانه بود اما لی قصد داشت اسپایدرمن یک پسر نوجوان با همان خلق و خوی نوجوانانه باشد. لی در رابطه با این طراحی عنوان کرد: «من روشی که برای طراحی این شخصیت در پیش گرفته بود، متنفر بودم! نه برای اینکه او کارش را بد انجام داده باشد. موضوع این بود که این شخصیت، آن چیزی نبود که من می‌خواستم؛ خیلی قهرمانانه به تصویر کشیده شده بود». به همین دلیل استن لی به سراغ استیو دیتکو رفت و در نهایت تلاش‌ها و طراحی‌های او، توانست رضایت خالق اسپایدرمن را جلب کند. استیو دیتکو در یکی از صحبت‌های خود، درباره‌ی این جریان توضیح داد و گفت:

یکی از اولین چیزهایی که من به سراغ آنها رفتم و کارم را با آنها آغاز کردم، طراحی یک لباس برای این شخصیت بود. یک بخش حیاتی و بصری برای این شخصیت. من باید به این نتیجه می‌رسیدم که او چه شکل و ظاهری دارد... پیش از اینکه بخواهم هر کار مهمی انجام دهم یا شکست بخورم. به طور مثال، این شخصیت توانایی چسبیدن به سطوح را دارد بنابراین نباید کفش یا چکمه‌های سفت و محکم داشته باشد، او یک پرتاب کننده‌ی مچی دارد و غیره. من مطمئن نبودم که استن لی در نهایت از ایده‌ی پوشاندن صورت این شخصیت خوشش بیاید اما طبق نظر خودم پیش رفتم و آن را انجام دادم زیرا این کار، صورت کاراکتر را که مشخص بود یک پسر نوجوان است، می‌پوشاند. همچنین این کار مرموزی خاصی به شخصیت اضافه می‌کرد.

peter parker - spider-man  - marvel

اگرچه طراحی تمام تصاویر داخلی برعهده‌ی خودِ دیتکو بود، اما لی تصویری را که او برای جلد طراحی کرده بود نپسندید و این کار را برعهده‌ی کربی گذاشت. استن لی در سال ۲۰۱۰ علت این کار خود را توضیح داد و گفت: «فکر کنم که من طراحی جلد این کتاب را برعهده‌ی جک کربی گذاشتم زیرا من همچنین اطمینان و اعتماد زیادی به طراحی جلد‌های کربی داشتم». کربی مدتی بعد، نسخه‌ای از داستان را که لی ساخته بود، انکار کرد. او ادعا داشت که لی نقش کوچکی در خلق این شخصیت داشته است. براساس گفته‌های کربی، ایده‌ی شخصیت اسپایدرمن اولین بار توسط خودش و همچنین جو سایمون مطرح شده بود. مثل اینکه آنها در دهه ۱۹۵۰ شخصیتی به نام «سیلور اسپایدر» را برای سری کتاب کمیک Black Magic کمپانی Crestwood Publications، خلق کرده بودند؛ شخصیتی که بعد از خلق، مورد استفاده قرار نگرفت. سایمون در زندگی‌نامه‌ی شخصی خود در دهه ۱۹۹۰ این حکایت کربی را مورد بحث قرار داده بود. سایمون اعلام کرد که خودش اسم اسپایدرمن (بعدها به سیلور اسپایدر تغییر یافت) را خلق کرده بود و بعد از آن هم جک کربی کارهای داستان این شخصیت و قدرت‌های او را تعیین کرد. استیو دیتکو هم عنوان کرده بود که لی نام «هاوک من» از کمپانی دی سی کامیکس را دوست داشت و اسپایدرمن از همان علاقه سرچشمه می‌گیرد.

در حال حاضر، پیتر پارکر یا همان اسپایدرمن با تیم ابرقهرمانی مردان ایکس همکاری می‌کند

سایمون همچنین اعلام کرده بود که کربی نسخه اصلی اسپایدرمن را به استن لی نشان داده بود. او از این ایده خوشش آمد و از کربی خواست تا صفحات نمونه‌ای را برای او طراحی کند اما در نهایت از طرح‌های او خوشش نیامد. از طرف دیگر، نویسنده‌ای به نام مارک اونیر عنوان کرده که دلیل‌های لی برای قبول نکردن طراحی‌های کربی مبنی بر زیاد قهرمانانه بودن، بعید به نظر می‌رسد زیرا او همچنان وظیفه‌ی طراحی جلد قسمت ۱۵ سری کتاب کمیک Amazing Fantasy و همچنین اولین قسمت سری کتاب کمیک The Amazing Spider-Man را برعهده داشت. مارک اونیر در نهایت توضیح داد که احتمالا تنها دلیل اصلی و قابل قبول این تغییرات ناگهانی، گودمن یا یکی از دستیاران او بوده است؛ شاید آنها اینگونه تصمیم گرفتند که اسپایدرمن، به آن شکلی که توسط کربی طراحی شده، شباهت بسیار زیادی به شخصیت «فلای» از کمپانی آرچی کامیکس دارد (سایمون بعد از اینکه از شخصیت سیلور اسپایدر خود استفاده نکرد، آن را منبع الهامی برای خلق شخصیت فلای قرار داد).

در نهایت، بعد از تمامی این کشمکش‌ها، طراحی صفحات داخلی این مجموعه به دست استیو دیتکو افتاد. در همان زمان، دیتکو اعلام کرد که «من هنوز نمی‌دانم ایده‌ی اولیه‌ی اسپایدرمن متعلق به چه کسی بوده است». کربی در سال ۱۹۷۱ در طی مصاحبه‌ای عنوان کرد که دیتکو عامل اصلی موفقیت اسپایدرمن بوده و هر محبوبیت و موفقیتی که این شخصیت دارد، به خاطر کاری است که دیتکو انجام داده بود. لی، در حالی که معتقد بود ایده‌ی اولیه متعلق به خودش است، نقش مهم و تاثیرگذار دیتکو را تایید کرد و گفت «اگر استیو بخواهد به عنوان یکی از خالقان این شخصیت شناخته شود، به نظر من لیاقتش را دارد». او همچنین در ادامه عنوان کرد که طراحی لباس دیتکو، عامل اصلی موفقیت اسپایدرمن بوده است؛ از آنجایی که این لباس به طور کامل بدن اسپایدرمن را می‌پوشاند، افراد زیادی از هر قشری می‌توانستند خودشان را درون آن لباس تصور کنند. همین موضوع باعث می‌شد تا آنها بتوانند بهتر با این شخصیت ارتباط برقرار کنند. این شخصیت در ۱۲۷۸۶ کتاب کمیک حضور داشت و تنها در قسمت ۱۵ سری کتاب کمیک Amazing Fantasy به نام  Spider-Man! / The Bell Ringer / The Man in the Mummy Case / There are Martians Among Us جان خود را از دست داده است.

peter parker - spider-man  - marvel

پیتر پارکر در ابتدا تصمیم گرفت که از قدرت‌هایش در جهت به‌دست آوردن پول استفاده کند. اما بعد از اینکه عمو بن به قتل رسید، تصمیمش تغییر کرد. او دیگر تصمیم گرفت که از قدرت‌هایش در جهت انجام کارهای خود و کمک‌رسانی استفاده کند. به طرق مختلف، این موضوع باعث می‌شد که اسپایدرمن، شباهت بسیار کمتری نسبت به آن «پسر پیش‌آهنگی» که مردم تصور می‌کردند، داشته باشد؛ این واقعیت که او در ابتدا از قدرت‌های خود برای سرگرمی استفاده می‌کرد، چیزی است که مردم می‌توانستند با آن ارتباط برقرار کنند. در ابتدا، پیتر پارکر یک پسر خجالتی و ترسو به حساب می‌آمد اما هویت دیگر او یعنی اسپایدرمن، معنی آزادی و قهرمانی را زنده می‌کرد. همین موضوع باعث می‌شد که پیتر پارکر از این هویت خود استفاده کند و میزان اعتماد به نفسش را بالا ببرد. با این حال، طولی نکشید که او متوجه شد، اگرچه این کار اعتماد به نفسش را بالا می‌برد و همچنین مفهوم آزادی را زنده می‌کرد، اما کم کم او را تبدیل به یک فرد باهوش اما نسبتا خشن کرده بود.

به همین دلیل او تصمیم گرفت که یک سری خطوط اخلاقی را برای خود در نظر بگیرد. همین موضوع باعث شده بود که او، فعالیت‌های خود را برای طرح ثبت نام قانونی متوقف کند. اگرچه دوستان و همچنین مربی خود در سمت حمایت از این طرح بودند، اما پیتر تصمیم گرفت که سمت مقابل را انتخاب کند. لازم به ذکر است که پیتر پارکر و اسپایدرمن، تا حد زیادی مهربان و دلسوز هستند. به طوری که گفته شده، اگر او مهربان‌ترین فرد در دنیای مارول به حساب نیاید، قطعا یکی از مهربان‌ترین شخصیت‌های این دنیای ساختگی است. شاید بتوان گفت بزرگترین چیزی که اسپایدرمن برای آن معروف شده، حس شوخ طبعی‌ای است که او دارد. این خلق و خوی، چیزی است که او به‌شدت به کار می‌برد؛ برخی اوقات باعث می‌شود تا دشمنانش بیش از پیش عصبانی شوند و برخی اوقات هم اجازه می‌دادند تا او مبارزه را پیروز شود. علاوه بر این، ترکیب تعهدات اخلاقی، مهربانی و دلسوزی و همچنین حس شوخ طبعی‌ای که پیتر پارکر دارد، باعث شده که او به یکی از قابل اعتمادترین افراد خوبی که می‌توان با آنها دوست شد، تبدیل شود.

 

 

۳۰ سال بعد از اینکه سری کتاب کمیک Amazing Fantasy در قسمت ۱۵ به پایان رسید، در سال ۱۹۹۵ دوباره از سر گرفته شد و نویسندگی داستان‌های آن توسط کرت بوسیک بود (قسمت ۱۶ تا ۱۸ این مجموعه در ماه دسامبر سال ۱۹۹۵ تا مارس ۱۹۹۶ منتشر شد). پیتر بعد از اینکه به سراغ دزدی که عمو بن را کشته بود، رفت و او را دستگیر کرد، از اسپایدرمن بودن دست کشید و به طور کل این هویت را کنار گذاشت. زیرا مدام رفتار بد و بی‌مسئولیتی‌اش را که در نهایت منجر به کشته شدن عمویش شده بود، به یاد می‌آورد. بعد از آن جریان، پیتر دیگر نمی‌خواست هیچ ارتباطی با زندگی اسپایدرمنی داشته باشد. عمو بن تنها فردی بود که پیش از مرگش خرج زندگی را در می‌آورد و بعد از مرگ او، پیتر و زن عمو می تا مدت‌ها با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می‌کردند تا بتوانند شرایط خود را بهبود ببخشند. در آن برهه زمانی، یک فروشنده در تلاش بود تا می را به خرید مبلمانی که ظاهرا عمو بن پیش از مرگش برای خرید آن بیعانه گذاشته بود، راضی کند. با اینکه در آن زمان به نظر می‌رسید که حرف‌های این فروشنده کاملا واقعی است، اما پیتر زمانی که با لباس مخصوص خود در حال چرخ زدن در شرح بود تا ذهنش را از هر چیزی خالی کند، متوجه شد که «آقای ویل» قصد دارد دقیقا همین ترفند را بر روی یک بیوه‌ی پیر هم پیاده کند. اسپایدرمن، اقای ویل را تا یک انبار دنبال کرد. در آنجا او متوجه شد که یک باند کامل و سازمان یافته از جنایتکارانی زیر نظر فردی به نام «اندر تیکر» فعالیت می‌کنند، حضور دارند. اسپایدرمن آنها را به چالش کشید و بعد از یک مبارزه، آنها را به پلیس تحویل داد.

نکته‌ی جالبی که درباره این شخصیت وجود دارد، این است که در برهه‌ای از زمان، مایکل جکسون قصد داشت این نقش را ایفا کند اما رد شد. حتی زمانی هم که مارول به بحران مالی خورده بود، قصد داشت این شخصیت را بخرد

می‌توان گفت که این اولین باری بود که اسپایدرمن توسط یک اسلحه تهدید شده بود. در طی این مبارزه، به طور قابل توجهی، او برای اولین بار به حس عنکبوتی خودش پی برد؛ حسی که پیش از آن اصلا از وجودش خبر نداشت. دستگیر کردن این مجرمان باعث شد که پیتر به این باور برسد که اینگونه می‌تواند مرگ غم‌انگیز عمو بن را جبران کند. به همین دلیل او تصمیم گرفت که از قدرت‌هایش در جهت کمک کردن به دیگران استفاده کند.

بعد از این تصمیم، اسپایدرمن دیگر تبدیل به یک نیروی قوی برای اتفاقات خوب شده بود. او در ابتدا کارهایی از قبیل متوقف کردن خلافکاران خرده‌پا تا نجات کارگردان در محل‌های ساخت و ساز را انجام می‌داد. این کارهای قهرمانانه‌ی شاید کوچک، باعث شد که او بتواند توجه مثبت رسانه‌ها را به خود جلب کند با این حال، او هنوز هم نمی‌خواست که به صورت حرفه‌ای کاری را انجام دهد و شهرت زیادی را کسب کند. حتی بعد از اینکه فردی با نام «مکسی شیفمن» به او گفت که آنها می‌توانند پول زیادی از این راه کسب کنند، او قبول نکرد و گفت که مسئولیت برای او از درجه‌ی بالاتری نسبت به پول قرار دارد. کارهای قهرمانانه‌ی او همچنین باعث شد که یک طرفدار واقعی به نام فلش تامپسون را به‌دست بیاورد. طولی نکشید که اسپایدرمن با یک نوجوان دیگر که قدرت‌های ابرانسانی در وجودش داشت، برخورد کرد. او و «جوئی پولاسکی» خیلی زود تبدیل به دوستان یکدیگر شدند. با این حال، بعد از مدتی مشخص شد که جوئی برای «کینگ پین» کار می‌کند به همین دلیل دوستی آنها ناگهان قطع شد. همین موضوع باعث شد که جوئی خیلی زود شکست بخورد و در نهایت دستگیر شود. با اینکه جوئی پولاسکی به عنوان یک دوست ناباب به تصویر کشیده شده بود، اما در آن برهه زمانی اولین موجود ابرانسانی به حساب می‌آمد که اسپایدرمن با او برخورد کرده بود.

بعد از شکست دادن جوئی، شهرت و محبوبیت اسپایدرمن بیش از پیش زیاد شد. یک روز، پیتر بعد از اینکه متوجه شد که زن عمویش همچنان با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می‌کند، بالاخره تصمیم گرفت زمان آن رسید که او هم پولی برای این خانه دربیاورد و به زن عموی خود کمک کند. به همین دلیل او با مکسی شیفمن تماس گرفت و آنها با هم یک قرار مصاحبه تلویزیونی را با یکدیگر تنظیم کردند. درست در همان زمان که میزبان برنامه در حال معرفی کردن مهمانانش بود، اسپایدرمن توسط یک شخصیت شرور ابرانسان به نام «سوپر چارجر» مورد حمله قرار گرفت؛ او عنوان کرد که تمام افراد بینندگان را می‌کشد تا اثبات کند که موجودات ابرقدرت و ابرانسان چقدر قدرتمند و خطرناک هستند. اسپایدرمن پیش از این با هیچ شخصیت شرور ابرانسانی روبه‌رو نشده بود و تصور می‌کرد که ابرقهرمانان واقعی باید با چنین افرادی مقابله کنند. او در تلاش بود تا با اعضای تیم چهار شگفت انگیز تماس بگیرد اما بعد از اینکه سوپر چارجز به یکی از افراد حاضر در سالن حمله کرد، اسپایدرمن بالاخره وارد جریان شد و اولین ابرشرور زندگی خود را متوقف کرد. «زیرا این کاری است که ابرقهرمانان انجام می‌دهند».

peter parker - spider-man  - marvel

  • تبدیل شدن به یک قهرمان:

اولین ابرشروری که پیتر با او برخورد کرد، با یک جاسوس کمونیستی به نام «کمیلین» در ارتباط بود. این شرور می‌توانست خود را به شکل هر فردی در بیاورد. او تلاش کرد تا خود را به شکل اسپایدرمن در بیاورد و چندین مورد از اسناد و اطلاعات مهم را بدزدد اما توسط همین قهرمان تازه‌کار شکست خورد و پیتر توانست هر لکه‌ای را از نام خود پاک کند. پیتر برای اینکه بتواند در به‌دست آوردن پول به زن عمویش کمک کند، به دیلی باگل رفت تا به عنوان یک عکاس در آنجا استخدام شود. پیتر تصاویرش را به جی. جوناه جیمزسون فروخت؛ هرچند که این تصاویر معمولا در مورد خودش بودند. مدت زیادی طول نکشید که اسپایدرمن با دومین ابرشرور زندگی خود یعنی «ولچر» روبه‌رو شد و با او به مبارزه پرداخت. از آنجایی که اسپایدرمن تجربه‌ی کافی در اینگونه مبارزه‌ها نداشت، شکست خورد اما زمانی که این شرور به کرده‌ی خودش مغرور شد و دیگر فکر می‌کرد که پیروز میدان شده، اسپایدرمن از یکی از گجت‌های خود استفاده کرد و ولچر را شکست داد. بعد از این جریان و بعد از گذشت نه چندان طولانی‌ای، اسپایدرمن بالاخره برای اولین بار با یکی از خطرناک‌ترین شخصیت‌های شرور تاریخ روبه‌رو شد. این مرد دیوانه و بازودار با نام دکتر اختاپوس شناخته می‌شد. دکتر اختاپوس که تا حد زیادی از اسپایدرمن قوی‌تر بود، توانست قهرمان داستان ما را در اولین مبارزه‌شان شکست دهد. همین موضوع و شکست باعث شد که پیتر برای اولین بار به خودش شک کند. زمانی که پیتر صحبت‌های زیبای «هیومن تورچ» را شنید، تشویق شد و بیش از پیش شجاعت پیدا کرد و تصمیم گرفت که دست از کارش نکشد و این مسیر قهرمانانه را ادامه دهد. اسپایدرمن در مبارزه‌ی بعدی خود با این شرور، با وارد کردن یک مشت محکم به فکِ او و همچنین بیهوش کردنش، توانست او را شکست دهد. زیرا قدرت‌های او از بازوهای مکانیکی‌اش نشأت می‌گرفت. در پی این پیروزی، از آنجایی که اسپایدرمن تا حد زیادی به خود امیدوار شده بود، به مبارزه با شخصیت‌هایی مانند «سند من» تغییر شکل دهنده، «لیزارد» مرگبار (در واقع همان کورت کانر، مربی و دوست پیتر محسوب می‌شد)، «اینفورسرز»، «الکترو»، «میستریو»، «کریون شکارچی»، دکتر دووم و مهم‌تر از همه گرین گابلین رفت.

peter parker - spider-man  - marvel

بعد از اینکه دکتر اختاپوس در دو نبرد دیگر توسط اسپایدرمن شکست خورد، بیش از پیش مصمم شد تا این دشمن خود را شکست دهد. به همین علت او تیم «سینیستر سیکس» را تشکیل داد. گروهی که در کنار خودش، پنج شخصیت شرور دیگر هم حضور داشتند؛ افرادی که هدف مشترکی با یکدیگر داشتند و می‌خواستند هر چه زودتر این قهرمان جوان را از میان بردارند. اتو اکتاویوس هر کدام از این شخصیت‌های شرور را به سراغ اسپایدرمن فرستاد تا هر عضو بتواند پیروز و لذت مرگ این ابرقهرمان عنکبوتی را به‌دست بیاورد. در همین حین، خودش به طور مخفیانه از طراحی این نقشه این قصد را داشت تا مطمئن شود که تمام این اعضا از اسپایدرمن شکست می‌خورند. بعد از اینکه هر کدام از اعضای تیم سینیستر سیکس به سراغ اسپایدرمن رفتند، با او به مبارزه پرداختن و در نهایت او را خسته کردند، اکتاویوس با دزدیدن زن عمو می و همچنین «بتی برند»، پیتر را فریب داد تا او را به میدان مبارزه بیاورد. با اینکه اسپایدرمن پیش از این مبارزه نبردهای زیادی داشت و تا حد زیادی خسته بود، اما باز هم توانست از این میدان پیروز بیرون بیاید و دو اسیر اکتاویوس را نجات دهد. اسپایدرمن در فارغ‌التحصیلی دبیرستانش، مجبور شد با فرد دیگری به نام «مولتن من» مبارزه کند؛ فردی که بعدا مشخص شد، برادر ناتنی «لیز آلن» بوده است. اسپایدرمن در اوایل دوران فعالیت حرفه‌ای خودش، غالبا با قهرمانان دیگری مانند دردویل، تیم مردان ایکس، تیم چهار شگفت انگیز و خودِ هیومن تورچ متحد می‌شد. بعد از گذشت مدتی، زمانی که برادر بتی به قتل رسید، رابطه‌ی بین پیتر و بتی هم به هم خورد. او اصلا نمی‌توانست تصور کند که یکی دیگر از افراد دوست داشتنی زندگی‌اش را از دست بدهد. بتی مدام از این می‌ترسید که پیتر، زمانی که در حال عکس گرفتن از اسپایدرمن است، جانِ خود را از دست بدهد. بعد از مدتی، بتی با «ند لیدز» ارتباط برقرار کرد.

  • سال‌های کالج:

پدر و مادر پیتر پارکر در سازمان شیلد کار می‌کردند و تمام جریانات آنها و حتی قضیه مرگ آنها با درجه امنیتی بالایی طبقه بندی شده بود

پیتر پارکر بعد از اینکه از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد، در دانشگاه ESU ثبت نام کرد؛ جایی که فلش تامپسون، او را به هری آزبورن و گوئن استیسی معرفی کرد. در طی این برهه زمانی، زن عمو می از یک حمله‌ی قلبی جدی رنج می‌برد. پیتر که خیلی تحت فشار بود، مدام با دوستانش بحث می‌کرد و آنها این موضوع را یک توهین می‌دیدند. زمانی که پیتر بیش از پیش با هم سن و سالان خود ارتباط برقرار کرد و در مسائل مربوط به آنها داخل شد، ارتباطی که بین آنها وجود داشت نسبت به قبل خیلی بهتر شد. طولی نکشید که پیتر و هری تبدیل به بهترین دوست و هم‌اتاقی یکدیگر شدند. پیتر همچنین در آن برهه زمانی با گوئن استیسی وارد رابطه شده بود. او همچنین با یکی از فامیل‌های نزدیک «آنا واتسون» یعنی مری جین هم ملاقات کرد. اگرچه پیتر تا حد زیادی به مری جین جذب شده بود، اما تصمیم گرفت که ارتباط خود را با گوئن به پایان نرساند زیرا مری جین تا حدودی ایده‌آل‌های پیتر را نداشت. با اینکه پیتر واقعا گوئن را دوست داشت اما رابطه‌ی آنها به این خاطر که پیتر مدام به سراغ مبارزه با جرم و جنایت می‌رفت، کمی با مشکل روبه‌رو شده بود. رابطه‌ی بین پیتر و گوئن توسط پدر گوئن یعنی کاپیتان پلیس «جورج استیسی» نجات داده شد. جورج استیسی یکی از متحدان اسپایدرمن به حساب می‌آید و پیتر از نظر او تایید شده بود. بعد از گذشت مدتی، پدر گوئن در طی مبارزه‌ای که بین اسپایدرمن و دکتر اختاپوس رخ داده بود، به قتل رسید. او در حالی که برای نجات یک کودک در تلاش بود، زیر آوار ماند. زمانی که جورج آخرین لحظات عمرش را سپری می‌کرد، اسپایدرمن را با نام «پیتر» خواند. او با این کار نشان داد که در تمام این مدت، درباره‌ی دو هویتی بودنِ او و همچنین هویت واقعی‌اش خبر داشته است. جورج از پیتر خواست که از گوئن مراقبت کند. مرگ جورج، باعث شد که مشکلات زیادی در رابطه‌ی بین گوئن و پیتر به وجود بیاید زیرا او مدام اسپایدرمن را مقصر مرگ پدرش می‌دانست و همیشه او را سرزنش می‌کرد. در نهایت گوئن برای مدت زمانی پیتر را ترک کرد تا با عمویش در شهر لندن زندگی کند.

peter parker - spider-man  - marvel

 

  • دشمن اصلی: گرین گابلین:

گرین گابلین، بعد از اینکه چندین بار به دست اسپایدرمن در مبارزه‌های مختلف شکست خورده بود، به خودش قول داد که یک برای همیشه، این دشمن خود را شکست دهد و بعد او را نابود کند. از یک گاز مخصوص استفاده کرد تا حس عنکبوتی پیتر را متوقف کند. پیتر تصمیم گرفت که پیتر را تعقیب کند. بعد از انجام این کار، او به هویت واقعی این قهرمان جوان پی برد.

در برهه زمانی‌های مختلف، اسپایدرمن با بتمن، سوپرمن، ترانسفورمرز، اس ان ال و همچنین باراک اوباما همکاری کرده است

حال گرین گابلین دیگر می‌دانست که پیتر در واقع همان اسپایدرمن است، او را گروگان گرفت. با اینکه گرین گابلین یک فرصت بسیار خوب برای کشتن پیتر به‌دست آورده بود، اما در عوض تصمیم گرفت که هویت واقعی‌اش را آشکار کند. او همان نورمن آزبورن بود؛ یک تاجر بی‌رحم که پدر هری آزبورن هم به حساب می‌آمد. نورمن تصمیم گرفت که اسپایدرمن را آزاد کند و او را میدان مبارزه شکست دهد. او قصد داشت تا با انجام این کار، برتری خود را نسبت به او نشان دهد. این قهرمان عنکبوتی باز هم موفق شد که او را شکست دهد. پیتر بعد از شکست گرین گابلین، او را به درون یک سری مواد شیمیایی انداخت. همین موضوع باعث شد که نورمن فراموشی بگیرد و هیچ خاطره‌ای از هویت دوم خودش و پیتر نداشته باشد.

اسپایدرمن همچنین با «راینو»، «شاکر» و «اسکورپین» مبارزه کرده است. در یک نقطه زمانی، پیتر احساس کرد که دیگر نمی‌تواند این بار سنگین اسپایدرمن بودن را به دوش بکشید. او مدام به این موضوع فکر می‌کرد که خود را از عرصه‌ی ابرقهرمانی و فعالیت‌های سنگین آن بازنشسته کند. زمانی که کینگ پین جنایتکار تصمیم گرفت که اقدامات خود در جهت به‌دست گرفتن کنترل شهر را آغاز کند، پیتر می‌دانست که این همچنان وظیفه‌ی او است تا از افراد بیگناه دفاع کند به همین دلیل او به سراغ کینگ پین رفت، او را شکست داد و باری دیگر به عرصه‌ی مبارزه با جرم و جنایت بازگشت.

  • مرگ گوئن استیسی و اتفاقات بعد از آن:

در پایان دوران نقره‌ای کتاب‌های کمیک، خاطرات نورمن آزبورن به مرور زمان در حال پدیدار شدن و بازگشتن بودند. زمانی که خاطرات نورمن به طور کامل بازگشتند، او تصمیم گرفت تا در قالب هویت گرین گابلین، تا جایی که می‌تواند و از دست برمی‌آید، به پیتر آسیب بزند. به همین دلیل، او به سراغ گوئن استیسی رفت و او را گروگان گرفت. گرین گابلین، گوئن را به عنوان گروگان خود به پل بروکلین برد. زمانی که اسپایدرمن از این موضوع با خبر شد، به سراغ گوئن رفت تا او را نجات دهد. با اینکه پیتر در آن زمان بیمار بود، اما باز هم توانست گابلین را شکست دهد. گوئن از اینکه شکست خورده بود، عصبانی شد به همین دلیل گوئن را از پل پایین انداخت. اگرچه در حین افتادن، اسپایدرمن پای او را با تار عنکبوت چسبناک خود گرفت، اما همین افتادن و فشاری که به بدن گوئن وارد شده بود، باعث شد به گردن او آسیب زیادی وارد شود و جانِ خود را از دست بدهد. زمانی که اسپایدرمن بدن بی‌جان و مرده‌ی گوئن را در آغوش گرفته بود، به خود قول داد که گابلین را به قتل برساند. اسپایدرمن ردِ گرین گابلین را زد و متوجه شد که او در یکی از انبارهایش حضور دارد. زمانی که اسپایدرمن به گرین گابلین رسید، به طرز وحشیانه‌ای او را مورد ضرب و شتم قرار داد اما در نهایت توانست خودش را کنترل کند و او را به کشتن ندهد. دیگر چیزی نمانده بود تا او در این مبارزه بتواند به پیروزی دست پیدا کند که نورمن، گابلین گلایدر خود را فرستاد تا از پشت به اسپایدرمن حمله کند. پیتر که از قصد گابلین با خبر شد، در مقابل این وسیله‌ی به خصوص جای خالی داد و به نظر می‌رسید که گابلین توسط گلایدر مخصوص خودش، به قتل رسیده است.

peter parker - spider-man  - marvel

بعد از این جریانات مری جین مدتی برای آرام کردن پیتر در مورد مرگ گوئن با او در ارتباط بود. بعد از گذشت این دو جوان با یکدیگر وارد رابطه‌ای احساسی شدند. پیتر در نهایت از مری جین خواستگاری کرد اما او این پیشنهاد ازدواج را نپذیرفت و در نهایت منجر به پایان یافتن رابطه‌ی آنها شد. در همین برهه زمانی، یکی از اساتید و پروفسورهای کالج به نام «مایلز وارن» که علاقه‌ی زیادی به گوئن داشت و نسبت به او وسواس پیدا کرده بود، بعد از شنیدن خبر مرگ فرد مورد علاقه‌اش، کم کم تبدیل به فرد شروری به نام «جکل» شد. او پانیشر را استخدام کرد تا اسپایدرمن را به قتل برساند. او همچنین نسخه‌های کپی‌ای از گوئن و پیتر تولید کرد. نسخه‌ی کپی پیتر فرار کرد و نسخه‌ی کپی گوئن در نهایت به سمت مایلز بازگشت. هری آزبورن هم که پدرش را از دست داده بود، تصمیم گرفت که پا جای پای پدرش بگذارد و بعد از مدتی تبدیل به گرین گابلین جدید شد. هری، پیتر را مقصر مرگ پدرش می‌دانست و او را سرزنش می‌کرد. هری بعد از یک مبارزه با اسپایدرمن حافظه‌ی خود را از دست داد. روانشناس هری، یعنی «بارت همیلتون» در تلاش بود که لباس گرین گابلین را بر تن کند و نسخه‌ی جدیدی از این شخصیت شرور باشد اما زمانی که در حال مبارزه با پیتر بود، توسط یکی از بمب‌های خودش، به قتل رسید.

  • جنگ‌های مخفی و سیمبیوت:

در گذشته جیمز کامرون به ساخت فیلمی درباره اسپایدرمن آن هم با بازیگری آرنولد شوارتزنگر فکر می‌کرد و حتی به ساخت آن هم نزدیک شده بود

در این خط داستانی، «بیاندر»، اسپایدرمن را به همراه دیگر قهرمانان و شروران به محلی به نام بتل ورلد منتقل کرد. در این سیاره‌ی بیگانه، مبارزه‌ای بین اصلی‌ترین ابرقهرمانان دنیا و همچنین شروران اتفاق افتاد. در طی این مبارزه‌ی بزرگ، لباس مخصوص اسپایدرمن تا حد زیادی آسیب دید به طوری که او دیگر نمی‌توانست از آن لباس استفاده کند و به نسخه‌ی جدیدی نیاز داشت. پیتر به سراغ دستگاهی رفت که ماده‌ی مشکی رنگی تولید می‌کرد. این ماده‌ی مشکی رنگ روی بدنش ریخته شد و تمام سطح بدن او را پوشش داد. این لباس مشکی و سفید رنگ که شباهت زیادی به لباس مخصوص «Arachne» داشت، جایگزین لباس قدیمی او شد. درست زمانی که تیم قهرمانان در این مبارزه‌ی بزرگ و عظیم پیروز شدند، تمامی آنها به زمین بازگردانده شدند. با اینکه انتظار می‌رفت که اسپایدرمن لباس جدید خود را با همان طراحی سابق عوض کند، اما او تصمیم گرفت که همچنان این لباس را بپوشد زیرا قدرت، سرعت و چابکی او را افزایش می‌داد. او به مرور زمان، کم کم نشانه‌های عجیبی از خستگی را در خود دید. این موضوع زمانی عجیب و جالب شد که پیتر دریافت این لباس، تار عنکبوت ارگانیک و طبیعی تولید می‌کند. به همین دلیل پیتر تصمیم گرفت که این لباس را برای «رید ریچاردز» ببرد.

رید ریچاردز زمانی که این لباس را بررسی کرد، به پیتر گفت که این لباس در واقع یک سیمبیوت بیگانه و زنده است. او توضیح داد که این سیمبیوت در واقع تنها زمانی می‌تواند زنده بماند که به یک میزبان متصل باشد و نیروی زندگی آنها را تخلیه کند. به همین دلیل رید از یک دستگاه صوتی مخصوص استفاده کرد تا پیتر را از این لباس جدا کند. در آن زمان اسپایدرمن دیگر لباس خاصی نداشت و «جانی استورم» در قالب یک شوخی، یک لباس قدیمی از تیم چهار شگفت انگیز را به همراه یک کیسه‌ی کاغذی که درون آن یک ماسک بود، به پیتر داد. او همچنین نام «Bombastic Bag-Man» را به او داد. از آنجایی که اسپایدرمن تا حد زیادی این لباس مشکی و طراحی آن را دوست داشت، «بلک کت»، یک نسخه‌ی جدید از لباس پیتر را که شباهت بسیار زیادی به این لباس داشت، با رنگی مشکی برای او طراحی کرد تا او بتواند از این لباس مشکی استفاده کند، در حالی که هیچ ضرری برای او نداشته باشد. بلک کت در برهه‌ای از زمان یکی از همکاران اسپایدرمن در زمینه‌ی مبارزه با جرم و جنایت بود و بعد از مدتی با پیتر وارد رابطه‌ای عاشقانه شد. بعد از اینکه بلک کت این لباس را برای اسپایدرمن طراحی کرد، او برای مدتی این لباس را استفاده کرد. سیمبیوت به طریقی توانست باری دیگر راهش را به سمت پیتر پیدا کند. زمانی که این سیمبیوت به پیتر رسید، تلاش کرد تا به طور دائمی ارتباط و اتصالش را با او برقرار کند اما پیتر از صدای زنگ کلیسا استفاده کرد تا به ظاهر این لباس را از بین ببرد. این لباس از این اتفاق هم جانِ سالم به در برد و توانست میزبان دیگری را برای خود پیدا کند. این میزبان که «ادی براک» نام داشت، بعد از ترکیب شدن با این لباس، تبدیل به یکی از مرگبارترین دشمنان همیشگی اسپایدرمن به نام «ونوم» شد.

peter parker - spider-man  - marvel

  • مرگ جین د وولف:

در این برهه از زمان، یکی از دوستان نزدیک و صمیمی پیتر به نام «جین د وولف» توسط یک جنایتکار به نام «سین-ایستر» به قتل رسید. اسپایدرمن مصمم شد که این جنایتکار را پیش از اینکه فرد دیگری کوچکترین آسیبی ببیند، دستگیر کند. به همین دلیل او با دردویل متحد شد؛ کسی که کینه‌ی بزرگی نسبت به جنایتکاران داشت. بعد از رویارویی با سین-ایستر، که به یک فرد بیگناه دیگر آسیب رسانده بود، پیتر کم کم به سمت بُعد تاریک خود کشیده شد. اسپایدرمن بعد از اینکه بتی برند را از دست این جنایتکار نجات داد، در تلاش بود تا او را به قتل برساند اما توسط دردویل متوقف شد. این دو قهرمان در نهایت توانستند این جنایتکار را دستگیر و ماسک را از روی صورت او بردارند. در طی همین جریان، ارتباط دوستانه‌ی بسیار خوبی بین دردویل و اسپایدرمن برقرار شد و اعتماد بین آنها جریان یافت.

  • ازدواج:

لئوناردو دی کاپریو، جیک جایلنهال و چارلی شین از جمله افرادی محسوب می‌شدند که به عنوان کاندیدهای ایفای نقش اسپایدرمن در نظر گرفته شدند

بعد از گذشت مدتی، اسپایدرمن هویت خود را برای بلک کت آشکار کرد. بعد از این اتفاق، بلک کت هم ارتباط خود را با اسپایدرمن به هم زد. او نمی‌توانست تحمل کند اسپایدرمن بیشتر از اینکه در لباس مخصوصش بماند و به مبارزه علیه جرم و جنایت بپردازد، دوست دارد یک زندگی عادی و معمولی با هویت پیتر پارکر داشته باشد. از طرف دیگر، مری جین هم به شهر نیویورک بازگشت و به خانه‌ی پیتر رفت تا با او ملاقات کند. در همین حین، شخصیتی به نام «پوما» ردِ اسپایدرمن را پیدا کرد و به سراغ او رفت اما پیتر با استفاده از حس عنکبوتی خود، حضور او را حس کرد.

پیتر که در رابطه با امنیت مری جین نگران بود و می‌ترسید، او را از خانه‌ی خود بیرون کرد تا بتواند خودش به تنهایی در قالب اسپایدرمن با پوما مبارزه کند بدون اینکه هویتش برای او آشکار شود. مری جین با این که در محل مبارزه نبود، اما صدای آنها می‌شنید. بعد از اینکه پیتر توانست پوما را شکست دهد، مری جین اعتراف کرد که نمی‌تواند خطری را که پیتر خودش را در آن قرار می‌دهد، تحمل کند. او در میان صحبت‌هایش اعلام کرد که در تمام این مدت می‌دانسته که او همان اسپایدرمن است. در همین حین، بلک کت هم به سمت پیتر بازگشت تا با او آشتی کند و ارتباطش را ادامه دهد، همین موضوع باعث شد که مری جین گریه‌کنان، از آنجا فرار کند. مری باری دیگر به این موضوع فکر کرد که دوباره شهر را ترک کند اما طولی نکشید که تصمیم گرفت تا با پیتر روبه‌رو شود. این دو با هم رو در رو شدند و همه چیز را به یکدیگر گفتند. بعد از اینکه آنها احساسات مخفی خود را بروز دادند، پیتر هم از مری جین خواستگاری کرد. با اینکه او در ابتدا پیشنهاد ازدواج پیتر را رد کرد، اما در نهایت درخواستش را پذیرفت. علی رغم اینکه این می‌دانستند که برای تشکیل زندگی خیلی جوان هستند و زندگی دوگانه‌ی پیتر ممکن است مشکلاتی را به وجود بیاورد و برخی مسائل را سخت کند، اما آنها تصمیم خود را گرفتند و مراسم ازدواج را برگزار کردند.

  • آخرین شکار کریون:

بعد از برگزاری مراسم ازدواج، زندگی پیتر پارکر اصلا آسان‌تر از قبل نشد. به محض اینکه او از ماه عسل خود بازگشت، تو کریون شکارچی مورد حمله قرار گرفت. این اتفاق، یکی از بدترین و دردناک‌ترین رویدادهای زندگی پیتر و مری جین را رقم زد. کریون به‌شدت به دنبال راهی بود تا افتخاری را که خانواده‌اش از دست داده بودند، بتواند دوباره بازگرداند. برای انجام این کار، او می‌بایست برتری خود را نسبت به بزرگترین دشمن زندگی‌اش که اسپایدرمن بود، اثبات می‌کرد. کریون بعد از حمله کردن به پیتر، با یک اسلحه از ناحیه سر او را مورد اصابت گلوله قرار داد. بعد از این کار، کریون او را دفن کرد. طولی نکشید که بعد از دفن کردن اسپایدرمن، کریون لباس مشکی رنگ اسپایدرمن را گرفت، آن را بر تن کرد و تبدیل به یک پارتیزان بی‌رحم شد. او حتی توانست در طی این مدت، شخصیتی به نام «ورمن» را هم شکست دهد؛ شروری که خودِ اسپایدرمن در طی زندگی خود نتوانست او را شکست دهد. بعد از گذشت دو هفته، مشخص شد که اسپایدرمن در واقع زنده است و کریون به جای استفاده از گلوله واقعی، از گلوله‌ی آرامبخش استفاده و به سرِ او شلیک کرد. پیتر بالاخره توانست به سرزمین کریون راه پیدا کند و بعد از آن، این شکارچی را به طرز وحشیانه‌ای مورد ضرب و شتم قرار داد. کریون که دیگر هیچ نگرانی و دغدغه فکری خاصی نداشت، ورمن را از زندانش آزاد کرد؛ زیرا او در گذشته‌ای نه چندان دور، برتری خود نسبت به بزرگترین دشمنش را اثبات کرده بود. بعد از اینکه اسپایدرمن، کریون را تنها گذاشت تا خودش ورمن را دستگیر کند، کریون هم خود را کشت.

peter parker - spider-man  - marvel

  • تولد ونوم و کارنیج:

در این خط داستانی، ادی براک به عنوان یک فرد خبرنگار، سین-ایستر را به متهم کرده بود. زمانی که اسپایدرمن خود را به سین-ایستر رساند، ماسک او را برداشت و مشخص شد که او در واقع فرد دیگری است، ادی براک به‌شدت از دست اسپایدرمن عصبانی شد. همین موضوع باعث شد که براک از لحاظ حرفه‌ای و کاری تحقیر شود و بعد از آن هم کار خود را از دست داد. زمانی که ادی با سیمبیوت مخصوص خودش ترکیب و بعد از آن تبدیل به ونوم شد، تصمیم گرفت که به سراغ زندگی پیتر برود. او چندین حمله‌ی مختلف را روی زندگی پیتر پیاده کرد و حتی باعث ترس و وحشت مری جین هم شد. از آنجایی که مری جین از پیتر خواسته بود که دیگر لباس مخصوص مشکی رنگش را بر تن نکند، پیتر هم تصمیم گرفته بود که طبق خواسته‌ی همسرش پیش برود. سیمبیوت ادی، دارای یک فرزند بود که او هم با فردی به نام «کلیتوس کسدی» پیوند خورده بود؛ یک قاتل روان‌پریش که بعد از ترکیب شدن با سیمبیوت، به «کارنیج» تبدیل می‌شد. ونوم و اسپایدرمن در این خط داستانی مجبور شدند تا با یکدیگر متحد شوند، بلکه بتوانند این دشمن جدید را شکست دهند. بعد از گذشت مدتی، پیتر و ادی یک آتش بس انجام دادند. آنها به یکدیگر قول دادند که هیچ وقت دیگر، در زندگی هم دخالت نخواهند کرد.

  • مرگ هری آزبورن:

با اینکه هری آزبورن حافظه‌ی خود را از دست داده بود، اما در این خط داستانی، خاطرات او از اینکه هویت دیگرش گرین گابلین است، به مرور زمان کم کم بازگشت. او بعد از اینکه خاطرات خود را به‌دست آورد، تصمیم گرفت که زندگی پیتر را یک بار دیگر خراب کند و به هم بریزد. پیش از نابود شدن ساختمانی که پیتر، مری جین و پسر آنها یعنی «نورمی» حضور داشتند، هری باری دیگر سلامت عقلی خود را به دست آورد و توانست این سه نفر را که در معرض خطر بودند، نجات دهد. بلافاصله بعد از انجام این کار، هری به خاطر مسمومیتی که به واسطه‌ی فرمول گابلین در بدنش به وجود آمده بود، جانِ خود را از دست داد.

  • Maximum Carnage:

بعد از مرگ هری، پیتر تصمیم گرفت که خودش را از عرصه‌ی ابرقهرمانی بازنشسته کند. با این حال کارنیج هم از طرف دیگر دست به کار شد و تیمی متشکل از یک سری اعضای روان‌پریش را تشکیل داد. کارنیج به همراه تیم دیوانه‌ی خود به سرتاسر شهر نیویورک رفت و حمله‌ی جنون‌آمیزی را انجام داد. بعد از این این اتفاق، اسپایدرمن مجبور شد تا یک بار دیگر با دشمن قدیمی خود یعنی ونوم متحد شود. این دو شخصیت در کنار قهرمانان دیگر، توانستند کارنیج و تیم دیوانه‌وار او متوقف کنند.

 

 
  • والدین پیتر:

در برهه‌ای از زمان، پدر و مادر پیتر ناگهان وارد زندگی او شدند و ادعا کردند که در تمام این مدت، در اسارت کمونیست‌ها قرار داشتند. از آنجایی که آنها هنوز هم والدینش محسوب می‌شدند، به‌شدت عشقی از طرف پیتر نسبت به آنها به وجود آمد. او حتی هویت مخفی خود را هم برای پدر و مادرش فاش کرد. طولی نکشید که مشخص شد این دو نفر، ربات‌هایی بیش نبودند. این ربات‌ها توسط کمیلین اختراع شده بودند و هدف آنها این بود تا به زندگی پیتر نفوذ کنند، ارتباطات او را با اسپایدرمن متوجه شوند و بعد از این دستیابی به این اطلاعات، او را بکشند. رباتی که در قالب پدر پیتر یعنی ریچارد ظاهر شده بود، با کمال میل قصد داشت با کشتن پیتر، عملیات و وظیفه‌ی خود را به پایان برساند اما رباتی که در قالب مادر یعنی مری ظاهر شده بود، نسبت به پیتر احساساتی پیدا کرد و متوجه شد که او فرد خوبی است. ریچارد تبدیل به یک موتور نابودگر پست و شرور شد. پیش از اینکه ریچارد بتواند کارِ پیتر را یک سره کند و او را به قتل برساند، مری با استفاده از یک کابل الکتریکی، او را به قتل رساند. در عوض، خودِ مری هم توسط ولچر که با کمیلین همدست شده بود، به قتل رسید. اسپایدرمن که با دیدن این اتفاقات به‌شدت عصبانی شده بود، به ولچر حمله کرد و او را به طرز وحشیانه‌ای مورد ضرب و شتم قرار داد اما به خاطر گریه‌های «مادر» در حال مرگش، متوقف شد. او در آخرین لحظه‌های زندگی‌اش به پیتر گفت که علی رغم هر چیزی، او همچنان پسرش را دوست دارد. اسپایدرمن به خودش قول داد که کمیلین را ردیابی کند و با کارهای خود او را آزار دهد؛ کاری که او در نهایت انجام داد و بعد از گذشتن و مبارزه با قاتل‌های زیادی که توسط آن کمونیست فرستاده شده بودند، توانست به هدف خود برسد. پیتر، در نهایت از کمیلین را که از لحاظ احساسی شکسته شده بود و او را به دست مقامات سپرد.

  • قصه‌ی کلون:

پیتر پارکر در طی زندگی خود، عاشق چهار شخصیت مختلف شده بود

در خط داستانی‌های بالاتر، ما به این موضوع اشاره کردیم که شخصیت جکل، یک نسخه کپی از پیتر پارکر ایجاد کرده بود اما او فرار کرد. حال در این خط داستانی حماسی، این شخصیت بازمی‌گردد. برای سال‌ها، اینگونه تصور می‌شد که او بعد از رویارویی‌اش با پیتر پارکر واقعی، جانِ خود را از دست داده است. این کلون که نام خود را «بن رایلی» گذاشته بود، در طی این سال‌ها به دور دنیا سفر کرد زیرا می‌دانست بعد از اتفاقاتی که رخ داده بود، دیگر هیچ جایگاهی در شهر نیویورک ندارد. زمانی که او دیگر به این باور رسیده بود که زن عمو می او در حال مرگ است، به شهر نیویورک بازگشت و در نهایت با پیتر پارکر برخورد کرد. در ابتدا، این دو نفر بعد از برخورد، با یکدیگر مبارزه کردند و پیتر، بن را درست همانند یک تهدید و خطر می‌دید اما بعد از مدتی این دو تصمیم گرفتند که با یکدیگر متحد شوند و با هم کار کنند. حتی زمانی که تصور می‌شد که پیتر قدرت‌های خود را از دست داده، بن پذیرفت که برای مدت زمانی نقش سوپرمن را قبول کند و در قالب او به فعالیت بپردازد.

در همین برهه زمانی بود که زن عمو می، به علت کهولت سن جانِ خود را از دست داد. پیش از اینکه او از دنیا برود، به پیتر گفت که مدتی است که از فعالیت‌های پنهانی او خبر دارد و کاملا می‌داند که او همان اسپایدرمن است. سال‌ها بعد، مشخص شد که این رن عمو می نبود که جانِ خود را از دست داد بلکه به گونه‌ای، این هم یکی از کارهای شرورانه‌ی نورمن آزبورن بود. پیتر برای مدتی، خود را از عرصه‌ی فعالیت‌های ابرقهرمانی دور کردو این موضوع تا زمانی که قدرت‌های او ظاهرا به جسمش بازگشتند، ادامه داشت. بعد از اینکه او توانست قدرت‌های خود را مجدد به‌دست بیاورد، لباس اسپایدرمن را به تن کرد و برای مدتی در کنار «اسکارلت اسپایدر» به مبارزه پرداخت. این خط داستانی برای دو سال ادامه داشت و در نهایت با مرگ بن رایلی به پایان رسید. نورمن آزبورن که تصور شده بود مرده، در پایان این خط داستانی بازمی‌گردد و با دستان خودش بن رایلی را به قتل می‌رساند. او درست از همان زمانی که همه فکر می‌کردند او مرده، زنده بود و نقشه‌ی بازگشت خودش را طراحی می‌کرد. آنقدر در طی این مدت پیتر و بن به یکدیگر نزدیک شده بودند که در آن روز، پیتر احساس می‌کرد که برادر خودش را از دست داده است. با این حال، نورمن آزبورن در این مبارزه شکست خورد. پیتر که دیگر به طور کامل قدرت‌های خود را به‌دست آورده بود، دوباره فعالیت‌های خود را در قالب اسپایدرمن شگفت انگیز آغاز کرد.

peter parker - spider-man  - marvel

  • بحران هویت:

بعد از این خط داستانی، قصه‌ی بحران هویت به میان آمد. در این خط داستانی اسپایدرمن توسط نورمن آزبورن که به تازگی بازگشته بود، متهم به ارتکاب قتل شد و حتی جایزه‌ای هم برای سرِ او گذاشت. این کار توسط نورمن آزبورن انجام شد. او زمانی که اعلام کرد که در واقع گرین گابلین نیست و همین جنایتکار برای او پاپوش درست کرده است، لکه‌هایی را که به عنوان یک جنایتکار روی اسمش بود، پاک کرد. او کنترل دیلی باگل را در دست گرفت و در روزنامه‌ها، جایزه‌ای را برای اسپایدرمن قرار داد. همین موضوع باعث شد تا شکارچیان جایزه بگیر مختلف و زیادی، به سمت اسپایدرمن حمله‌ور شوند. پیتر که احساس می‌کرد اگر در نقش این قهرمان بماند، خطرهای زیادی برای خودش و افرادی که دوست دارد به وجود می‌آید، خود را از اسپایدرمن بودن بازنشسته کرد و چهار هویت مختلف ساخت. او از این هویت‌های مختلف در جهت کمک کردن به مردم استفاده می‌کرد تا شاید در همین حین هم بتواند نام خود را از هرگونه لکه‌ای پاک کند. در نهایت لکه‌های نام پیتر از بین رفت و او دوباره به عرصه‌ی اسپایدرمن بودن بازگشت.

  • Gathering of the Five:

اینگونه به نظر می‌رسید که اسپایدرمن بالاخره توانسته در همان مسیری که دوست داشته، بیوفتد؛ نام او دیگر از لکه‌ای پاک شده بود و در نهایت زندگی او هم نسبت به چندین ماه اخیر، کمی بهبود یافته بود و آرامش داشت. با این حال، حضور موجودی به نام نورمن آزبون، باعث می‌شد که پیتر و مری جین به طور کامل آرامش نداشته باشند و او به نوعی مخلِ آسایش آنها بود. او یک مراسم با نام Gathering of the Five را آغاز کرد؛ مراسمی که در آن، یکی قدرت نهایی را به‌دست می‌آورد، یکی جانِ خود را از دست می‌داد، یکی دیوانه و مجنون می‌شد و غیره. نورمن فکر می‌کرد که در این مراسم، او قدرت نهایی را به‌دست می‌آورد اما مشخص شد، دیوانگی و جنون تنها چیزی بود که نورمن از این مراسم به‌دست آورد. او به پیتر حمله کرد و او را ربود. پیتر در حالی که در اسارت به سر می‌برد، زن عمو می خود را دید که زنده و سلامت مقابلش ایستاده بود. در ابتدا او تصور کرد که این تصویر تنها یک رویا است. بعد از اینکه اسپایدرمن خود را آزاد کرد و نورمن آزبورن را، ظاهرا برای همیشه، شکست داد و به یک بیمارستان روانی فرستاد، متوجه شد که آن اتفاق رویا نبود و زن عمو می او سالم و سلامت است. او نه یک کلون بود نه یک شوخی زشت. ظاهرا نورمن زن عمو می را سال‌ها پیش ربوده بود. او یک بازیگر را انتخاب و روی او عمل‌ها زیبایی انجام داد تا شبیه به زن عمو می بشود و نقش او را در مقابل پیتر ایفا کند. به همین خاطر بود که «زن عمو می» درباره‌ی هویت اسپایدرمن و همچنین فعالیت‌های پیتر خبر داشت. او توسط نورمن آزبورن استخدام شده بود تا نقش زن عمو می را ایفا کند! رید ریچاردز از تیم چهار شگفت انگیز به پیتر اطمینان داد که آن زن واقعا زن عمویش است. پیتر این اتفاقات را یک نشانه‌ی بزرگ دید و اسپایدرمن بودنِ خود را متوقف کرد. او در نهایت تصمیم گرفت که یک زندگی خوب در کنار زن عمو و همچنین همسرش یعنی مری جین بگذراند.

peter parker - spider-man  - marvel

  • یک فصل جدید در زندگی و یک اسپایدر وومن جدید:

همانطور که بالاتر هم عنوان شد، پیتر بعد از پشت سر گذاشتن این اتفاقات بد، اسپایدرمن بودن را برای همیشه کنار گذاشت. او در یک خانه‌ی جدید، زندگی خوب خود را در کنار زن عمو می و مری جین آغاز کرد. تمام مردمی که ساکن نیویورک بودند، مدام درباره‌ی این موضوع صحبت می‌کردند که اسپایدرمن بعد از مبارزه‌ی ظاهرا نهایی‌اش با گرین گابلین، کجا می‌تواند رفته باشد. پیتر حتی نسبت به پیام‌هایی که توسط دوست خوبش هیومن تورچ ارسال می‌شد، واکنشی نشان نمی‌داد. پیتر در یک مرکز علمی توانست یک شغل پیدا کند. او خیلی خوب کارش را پیش می‌برد و تا جایی که می‌توانست، از زندگی ابرقهرمانی فاصله گرفته بود؛ اگرچه مشخص شد این کار خیلی بیشتر از آن چیزی که به نظر می‌رسید، سخت و دشوار بود. در همین برهه زمانی بود که یک اسپایدرمن جدید، وارد داستان و زندگی پیتر شد. طولی نکشید که مشخص شد او فردی به نام «متی فرانکلین» است. فرانکلین یکی از افرادی بود که در مراسم Gathering of the Five حضور داشت؛ کسی که توانست نعمت قدرت را به‌دست بیاورد. او درست همانند اسپایدرمن و بعدها به عنوان اسپایدر وومن فعالیت کرد؛ زمانی که پیتر بالاخره قبول کرد که جامعه به او به عنوان اسپایدرمن نیاز دارد. زمانی که پیتر به این نتیجه رسید، دوباره زندگی ابرقهرمانه‌ی خود را از سر گرفت.

به نظر می‌رسید که همه چیز خوب پیش می‌رود و اعضای خانواده در امن و امان هستند، تا اینکه مری جین تصمیم گرفت که دوباره حرفه‌ی بازیگری خود را از سر بگیرد و در همین برهه توسط یک تعقیب کننده یا به اصطلاح استاکر، مورد تهدید قرار گرفت. این جریان با تماس‌های تلفنی آغاز شد اما زمانی که مری جین برای رفتن به محل دیگری سوار هواپیما شد، این هواپیما میان آسمان و زمین ترکید و ظاهران مری جین را به قتل رساند. در ابتدا، پیتر اصلا گریه و زاری نمی‌کرد و در واقع باورش نمی‌شد که همسرش مرده است. او می‌دانست که این اتفاق، باید یک ارتباطی با همان تعقیب کننده‌ی خاص داشته باشد به همین دلیل او تصمیم گرفت که هر طور شده، حقیقت پنهان شده در این ماجرا را پیدا کند. همین موضوع باعث شد که او به لاتوریا برود و با هالک مبارزه کند. در نهایت، پیتر متوجه شد که تمامی این اتفاقات تقصیر همان تعقیب کننده بوده است. او در ابتدا مرگ مری جین را جعل کرد و بعد از آن او را گروگان گرفت و تمام این مدت او را در کنار خود نگه داشت. این تعقیب کننده، جهش یافته‌ای بود که خاطرات را جذب می‌کرد. زمانی که او توسط اسپایدرمن در طی یکی از مبارزه‌های قهرمانانه‌اش در خیابان‌های نیویورک نجات داده شد، این جهش یافته تمام خاطرات پیتر را جذب کرد. این استاکر به همین دلیل مری جین را نیاز داشت زیرا احساس می‌کرد که کاملا او را می‌شناسد. اسپایدرمن در نهایت توانست مری جین را نجات و استاکر را شکست دهد. مری جین که به‌شدت به خاطر این اتفاق تحت تاثیر قرار گرفته و آسیب دیده بود، اعلام کرد که مدت زمانی را احتیاج دارد تا به زندگی‌اش به عنوان همسر یک ابرقهرمان فکر کند. به همین دلیل قرار بر این شد که این دو نفر برای مدت زمانی ار یکدیگر جدا باشند و به زندگی خود فکر کنند.

spider-man

  • یک مرگ در خانواده:

در این خط داستانی که A Death in the Family نام داشت، نورمن آزبورن توانست از زندان بیرون بیاید. بعد از این کار، او نام خود را از هرگونه لکه‌ای که به گرین گابلین ارتباط می‌یافت، پاک کرد. او قصد داشت پیتر را به وارث خود تبدیل کند. اما بعد از اینکه در این کار شکست خورد، تصمیم گرفت که او را نسبت به کشتنش تحریک کند. نورمن دیگر از زندگی‌اش خسته شده بود و قصد داشت با دستان اسپایدرمن بمیرد. او تلاش کرد تا پیتر را آنقدر عصبانی کند تا در نهایت این اتفاق بیوفتد و پیتر، نورمن را به قتل برساند. اول از همه، او تصاویری از مرگ گوئن را در اختیار رسانه‌ها قرار داد و ادعا کرد که اسپایدرمن با اعمال خودخواهانه‌ی خود باعث شد تا گوئن جانش را از دست بدهد. نورمن برای اینکه شرایط و اوضاع را بدتر کند، فلش تامپسون را که در حالت طبیعی نبود، مجبور کرد که با ماشین رانندگی کند؛ اتفاقی که باعث شد فلش دچار حادثه شود و بعد از آن به کما برود. اسپایدرمن و گرین گابلین در یکی از انبارهای آزبورن ملاقات کردند؛ جایی که اسپایدرمن باری دیگر گرین گابلین را شکست داد. اگرچه نورمن به‌شدت قصد داشت تا پیتر را به کشتنش تحریک کند، اما خود پیتر این کار را نپذیرفت و نخواست که بخشی از بازی گابلین باشد. به همین دلیل به نورمن پیشنهاد داد که با هم آتش بس کنند. نورمن این پیشنهاد را پذیرفت اما زمانی که او به یکی از دفاتر خود بازگشت، اسلحه‌ای را در دهانش قرار داد تا خود را بکشد. با این حال، او اصلا جرئت نکرد که ماشه را بکشد.

  • ازیکیل:

در این برهه زمانی، اسپایدرمن با یک فرد عجیب و غریب به نام «ازیکیل» ملاقات کرد. ازیکیل از همان ابتدا می‌دانست که اسپایدرمن در واقع همان پیتر پارکر است. او به پیتر پارکر درباره‌ی یک دشمن بسیار قدرتمند اخطار داد؛ دشمنی که قصد دارد او را به قتل برساند و «مورلون» نام دارد. پیتر به دنبال ازیکیل رفت و دوست داشت بداند که چرا این فرد عجیب، آنقدر اطلاعات درباره‌ی او دارد. ازیکیل به اسپایدرمن گفت که او بخشی از « Spider-Totem» به حساب می‌آید، به همین دلیل است که تمام دشمنان اسپایدرمن هم به نوعی حیوان هستند؛ مانند راینو (کرگدن)، لیزارد (مارمولک)، دکتر اختاپوس (هشت پا) و ولچر (کرکس). اسپایدرمن اصلا اهمیتی برای این داستان‌های عجیب و غریب قائل نبود اما از اینکه می‌توانست از کمکی که ازیکیل مهیا می‌کرد، استفاده کند، خوشحال بود. او می‌توانست با این کمک‌ها، خودش را برای رویارویی با مورلون آماده کند. اسپایدرمن در مبارزه با مورلون، به سختی توانست دشمن خود را شکست دهد و بعد از این نبرد، با سختی به‌شدت زیاد خود را به خانه بازگرداند. او زمانی که به خانه رسید، با همان لباس نابود شده‌ی اسپایدرمنی خود به روی تخت رفت و خوابید. در همین زمان، زن عمو می وارد اتاق شد و پیتر را درون لباس اسپایدرمن دید. این راز آخر فاش شد! زن عمو می که این حقیقت را فهمید، از اتاق خارج شد و پیش از اینکه با پیتر برخورد کند، یک روز کامل برای فهمیدن و درک کردن این حقایق زمان گذاشت. پیتر تمام تلاش خود را کرد تا به نوعی خود را از این ماجرا جدا کند اما در نهایت متوجه شد که هیچ فایده‌ای ندارد و زن عمویش دیگر هیچ دروغی را باور نمی‌کند به همین دلیل تصمیم گرفت که تمام حقیقت و همچنین اینکه چرا تبدیل به اسپایدرمن شده، برای او توضیح دهد. در طی همین برهه زمانی بود که پیتر و مری جین باری دیگر رابطه‌ی خود را از سر گرفتند و زندگی زناشویی خود را ادامه دادند. مری جین باری دیگر به زندگی با پیتر بازگشت و این زن و شوهر باری دیگر تبدیل به یک زوج خوشبخت شدند.

peter parker - spider-man  - marvel

  • انتقام جویان جدید:

زمانی که یک شورش در زندان رفت اتفاق افتاد و رهبری آن را فردی به نام «الکترو» برعهده داشت، اسپایدرمن با دیگر ابرقهرمانان تیمی تشکیل دادند تا این زندانیان را رام کنند. از آنجایی که نسخه‌ی اصلی و سابق تیم انتقام جویان منحل شده بود، آیرون من و کاپیتان آمریکا تصمیم گرفتند که یک تیم جدیدی از انتقام جویان را تشکیل دهند. این تیم که شامل اسپایدرمن هم می‌شد، با این هدف تشکیل شد که این شورش را متوقف کنند.

پیتر به عنوان یک انتقام‌جو، توانست بیش از پیش با جامعه‌ی ابرقهرمانی آشنا شود و قهرمانان زیادی مانند تیم چهار شگفت انگیز، «هنک پیم» و دکتر استرنج آشنا شود. او در این برهه زمانی به دوستان خود و همچنین هم‌تیمی‌هایش اعتماد کرد هویت واقعی خود را به آنها نشان داد. او همچنین در شرکت Stark Industries مشغول به کار شد و کار خود را برای تونی استارک آغاز کرد. زمانی که خانه‌ی زن عمو می به دست یکی از دوستان قدیمی دوران مدرسه‌ی پیتر خراب شد، خودِ پیتر، مری جین و همچنین زن عمو می به دعوت تونی استارک ملقب به آیرون من به برج انتقام جویان رفتند و قرار بر این شد که برای مدتی همانجا زندگی کنند. پیتر و اعضای خانواده‌اش ابتدا درباره‌ی این موضوع شک و تردید داشتند اما در نهایت پذیرفتند تا به عنوان فصل جدیدی از زندگی‌شان به آنجا نقل مکان کنند و ماجراجویی جدیدی را تجربه کنند. پیتر به عنوان یک عضو خوب و کارآمد در کنار دیگر اعضای تم انتقام جویان مبارزه کرد. این در حالی بود که عمه می به گونه‌ای ارتباط احساسی و عاشقانه‌ای را با خدمتکار انتقام جویان یعنی «جارویس» آغاز کرد.

  • The Other:

درست در همین برهه زمانی بود که پیتر متوجه شد از یک بیماری ناشناخته رنج می‌برد؛ بیماری‌ای که کم کم در حال کشتنِ او بود. او در دنیای مارول، به دنبال بهترین دانشمندان می‌گشت تا شاید آنها بتوانند درمانی برای این بیماری پیدا کنند اما هیچ کدام از آنها نمی‌توانستند به قهرمان داستان ما کمک کنند. به همین دلیل او تصمیم گرفت که این اتفاق اجتناب ناپذیر را بپذیرد. طولی نکشید که اسپایدرمن باری دیگر مورد حمله‌ی مورلون قدرتمند قرار گرفت. بعد از یک مبارزه‌ی وحشیانه، خورنده‌ی توتم چشم پیتر را درآورد، آن را خورد و تا حد مرگ، او را مورد ضرب و شتم قرار داد. بعد از اینکه بدن پیتر به بیمارستان برده شد، مورلون تلاش کرد تا از او تغذیه کند اما بعد از اینکه مری جین در این جریان مداخله کرد و مورلون تصمیم گرفت که او را بکشد، شکل اسپایدرمن ناگهان تغییر کرد. از چشمان او نور قرمز بیرون می‌زد، دندان‌های او به‌شدت تیز و برنده شد و دو نیش حشره‌ی زهرآگین از دستانش بیرون زد. پیتر به مورلون حمله‌ور شد، یکی از نیش‌هایی را که از دستش بیرون آمده بود، به شانه‌ی او وارد کرد و گردن او را گاز گرفت. بعد از این اتفاق، ظاهرا در آغوش مری جین جانِ خود را از دست داد. طولی نکشید که او خودش را در مقابل یک هیولای عنکبوتی دید. این هیولای عنکبوتی به پیتر گفت که او یا باید بُعد عنکبوتی خود را بپذیرد و تکامل یابد یا اینکه بمیرد. اسپایدرمن هم که این صحبت‌ها را شنید «دیگری» را قبول کرد و به زندگی بازگشت. او باری دیگر به دوستان و همچنین اعضای خانواده‌اش پیوست و به آنها اعلام کرد که قدرت‌های جدیدی دریافت کرده است.

peter parker - spider-man  - marvel

  • جنگ داخلی:

در طی خط داستانی جنگ داخلی، اسپایدرمن به تیم آیرون من پیوست. او با پیوستن به این تیم توانست یک لباس عنکبوتی آهنی دریافت کند و به سرعت هم این لباس را پوشید. او از طرح ثبت نام قانونی ابرقهرمانان حمایت کرد. با انجام این طرح، او می‌بایست هویتش را در ملاء عام افشا می‌کرد. اینگونه همه او را می‌شناختند و می‌توانست محبوبیت زیادی به‌دست آورد اما در عوض زندگی شخصی‌اش خراب می‌شد؛ او از کارش اخراج می‌شد، دوستان قدیمی‌اش به او پشت می‌کردند و افرادی که در زندگی‌اش مهم بودند، هدف دشمنان می‌شدند زیرا دیگر آنها هم می‌دانستند که اسپایدرمن در واقع همان پیتر پارکر است. در نهایت، او دلیل مخالفت برخی از ابرقهرمانان سرکش با دولت را متوجه شد. او فهمید که جبهه‌ی اشتباهی را انتخاب کرده است به همین دلیل او به آیرون من خیانت کرد و تیم انتقام جویان مخفی کاپیتان آمریکا پیوست. در پی اتخاذ این تصمیم، پیتر لباسی را که تونی استارک به او داده بود کنار گذاشت زیرا احتمال اینکه توسط جبهه‌ی مقابل هک شود خیلی زیاد بود. همچنین او دوست نداشت که بعد از خیانت به آیرون من، همچنان از لباسی استفاده کند که تونی استارک آن را ساخته بود. به همین دلیل او باری دیگر به همان لباس سنتی و اصلی خود بازگشت.

  • بازگشت به سیاهی:

بعد از جنگ داخلی، پیتر دیگر به عنوان یک فراری به حساب می‌آمد و زن عمو می او، توسط یک تیراندازی که به وسیله‌ی کینگ پین استخدام شده بود، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. پیتر خود را در جایگاهی دید که در گذشته هرگز در آنجا نبوده است. او لباس مشکی رنگ خود را بر تن کرد. بعد از این کار، او شورش کرد و به‌شدت به دنبال فردی می‌گشت که به زن عمویش تیراندازی کرده بود. بعد از اصابت گلوله، می به کما رفت و در یک وضعیت بحرانی قرار داشت. در نهایت، پیتر متوجه شد کخ کینگ پین مقصر اصلی این اتفاق است. به همین دلیل محلی را که او در آن قرار داشت ردیابی کرد و متوجه شد که این ارباب جرم و جنایت در زندان جزیره‌ای رایکر قرار دارد. پیتر به طرز وحشیانه فیسک را مورد ضرب و شتم قرار داد به حدی که او به‌شدت خونریزی داشت اما در نهایت تصمیم گرفت که او را با یک شکست تحقیرآمیز رها کند؛ اسپایدرمن معتقد بود که یک شکست تحقیرآمیز چند برابر بدتر از مرگ است. پیتر به دیگر زندانیان هم هشدار داد که از خانواده‌ی او دوری کنند و به فیسک گفت، اگر زن عمو می جانِ خود را از دست بدهد، به سراغش می‌آید و کارش را یک سره می‌کند. از آنجایی که اسپایدرمن در این برهه زمانی یک فراری محسوب می‌شد، نمی‌توانست کمک مناسب و خوبی برای زن عمو می درخواست کند به همین دلیل مجبور شد جرم‌هایی را مرتکب شود، تلاش خود را بکند و زن عموی خود را نجات دهد. بعد از این تصمیم، پیتر متوجه شد که درست به همان چیزی تبدیل شده که تمام زندگی‌اش در حال جنگیدن بود و تلاش می‌کرد تا آن را ریشه‌کن کند؛ یک مجرم و جنایتکار.

peter parker - spider-man  - marvel

  • One More Day و Brand New Day:

پیتر دیگر در نجات زن عمو می ناامید و مستاصل شده بود. او با «مفیستو» یک معامله کرد. قرار بر این شد که مفیستو زن عمو می را نجات دهد و باری دیگر پنهان بودن هویت مخفی‌اش را بازگرداند اما در عوض ازدواج پیتر و مری جین را از بین می‌برد. از آنجایی که تصمیم‌گیری درباره‌ی این موضوع بسیار سخت بود، مفیستو به این زن و شوهر یک روز بیشتر (عنوان این خط داستانی) فرصت داد تا تصمیم بگیرند. در نهایت پیتر با اکراهِ تمام، این معامله را قبول کرد. بعد از این معامله، پیتر در خانه‌ی می بیدار شد و دید که زن عمویش سالم و سلامت است؛ در حالی که هیچ خاطره‌ای از این معامله در ذهنش وجود نداشت. همین وقایع، آغازی برای دوران خط داستانی روز کاملا جدید بود؛ خط داستانی‌ای که در آن هری آزبورن همچنان زنده بود و اسپایدرمن با دوستان و دشمنان جدید خود ملاقات می‌کرد. او در این خط داستانی با شخصیت‌های شرور جدیدی مانند «مستر نگاتیو»، «اسکروبال»، «اسپایدر ماگر»، «منس» که نامزد هری محسوب می‌شد، دختر کریون به نام «آنا کریوینوف» مبارزه کرد. زمانی که تهاجم مخفی اتفاق افتاد، اسپایدرمن به دوستان ابرقهرمان خود کمک کرد تا با اسکرال‌های مهاجم، مبارزه کنند.

  • سلطنت تیره:

بعد از تهاجم اسکرال‌ها، داستان جریانات سلطنت تیره به میان آمد. نورمن آزبورن به عنوان یک قهرمان دیده می‌شد. او به رهبر امنیت ملی تبدیل شده بود و قهرمانان را در سرتاسر دنیا شکار می‌کرد. اسپایدرمن در خط داستانی پسر آمریکایی تلاش کرد تا با نفوذ کردن به برج استار، آزبورن را متوقف کند. او با آزبورن یک بار دیگر مبارزه کرد. از آنجایی که اسپایدرمن دیگر یکی از اعضای لیست آزبورن شده بود، یک ویدئو از این رهبر دروغین در فضای اینترنت منتشر شد؛ ویدئویی که در آن آزبورن در حال انجام آزمایش‌های وحشتناک بود. بعد از این اتفاق، اسپایدرمن به کاپیتان آمریکا پیوست تا با یکدیگر در مقابل حمله‌ی نورمن آزبورن به آزگارد بایستند و سلطنت تیره‌ی او را به پایان برسانند. تمامی این اتفاقات باعث شد که دوران قهرمانی آغاز شود؛ دورانی که در آن، اسپایدی تبدیل به یکی از اعضای تیم جدید شکل گرفته‌ی انتقام جویان شد.

 

 
  • پسر آمریکایی:

اسپایدرمن با کمک‌های زن نامرئی و همچنین برخی از تکنولوژی‌های همسر او، توانست «مک گارگن» را برباید و او را زندانی کند؛ آنها در یک خیابان تاریک به او حمله کردند و در یک نیروی میدانی نامرئی او را گیر انداختند. بعد از این کار، اسپایدرمن از او استفاده کرد تا بتواند به برج انتقام جویان نفوذ کند. در همین حین، نورمن هم یک نقشه‌ی بسیار شیطانی خود را برای انتقام جویانش توضیح داد؛ طرح و برنامه‌ای که پسرش هری، عنوان پسر آمریکایی را گرفته بود. اسپایدرمن در حالی که در آنجا تنها بود، توسط «دیکن» مورد حمله قرار گرفت. با اینکه اسپایدرمن به وسیله‌ی لباس مخصوصی که رید ریچاردز ساخته شده بود خود را به شکل گارگن درآورد، اما دیکن متوجه شد که او گارگن نیست. دیکن به اسپایدرمن حمله کرد با استفاده از ماده‌ی شیمیایی‌ای به نام فرومون کاری کرد که حواس پیتر غیرفعال شود. با این حال، پیتر بر روی حس عنکبوتی خود تمرکز کرد و در نهایت دیکن را شکست داد؛ او دیکن را به درون یک ماشین الکتریکی انداخت. با این حال، هری مقابل نورمن آزبورن و همچنین اعضای تیم انتقام جویان او، هویت اسپایدرمن و اینکه خود را به شکل فرد دیگری درآورده بود، آشکار کرد (هرچند که نورمن در تمام این مدت این موضوع را می‌دانست و به این خاطر که می‌خواست از جانب پسرش مطمئن شود، این موضوع را فاش نکرد). بعد از این اتفاق، اسپایدرمن توسط «بولز آی» دستگیر و مورد شکنجه قرار داده شد. از آنجایی که اسپایدرمن ماسک خوبی داشت، هویتش فاش نشده باقی ماند به همین دلیل تا فرصت مناسبی پیدا کرد، تلاش کرد تا فرار کند. متاسفانه، اسپایدرمن به خاطر آن مدتی که اسیر بود، بسیار ضعیف شد اما توسط هری که از دست پدر خود به‌شدت عصبانی بود و احساس گناه می‌کرد، به پیتر کمک کرد. بعد با همان لباس مخصوص پسر آمریکایی، نورمن را مورد ضرب و شتم قرار داد. پیتر در حال تماشای مبارزه‌ی این پدر و پسر بود، تا اینکه منس وارد جریان شد. زمانی که هری توانست در این مبارزه پیروز شود، قصد داشت پدر خود را به قتل برساند اما اسپایدرمن او را قانع کرد که دست از این کار بردارد زیرا این درست همان کاری بود که این مرد دیوانه می‌خواست.

  • دستکش آهنی و شکار گریم:

اسپایدرمن در طی خط داستانی دستکش آهنی با دشمنان کلاسیک خود مبارزه کرد. خانواده‌ی کریوینوف نقشه‌ای را طرح ریزی کرده بودند تا آن را به وسیله‌ی آن بتوانند کریون شکارچی را به زندگی بازگردانند؛ نقشه‌ای که آنها قصد داشتند در خط داستانی شکار گریم به آن دست بیابند. در طی خط داستانی شکار گریم، پیتر به‌شدت به خاطر حجم مبارزه‌هایی که در داستان دستکش آهنی داشت، خسته شده بود. بعد از اینکه او وارد خانه شد، کلون خود به نام «کین» را دید که کتک خورده و خونی در آنجا قرار دارد. کین پیش از اینکه جانش را از دست بدهد، به پیتر گفت که «عنکبوت‌ها» در حال شکار شدن هستند. طولی نکشید که صدای مهیب یک انفجار که نزدیکی آپارتمان آنها بود، بلند شد و پیتر به آنجا رفت تا اتفاقات را بررسی کند. در آنجا، پیتر به Arachne برخورد که در حال مبارزه با آنا و آلیوشا کریوینوف بود.

peter parker - spider-man  - marvel

پیتر به خاطر آنفولانزای خوکی‌ای که گرفت، ضعیف شده بود. او به سختی تلاش کرد تا در این مبارزه شرکت کند. زمانی که به نوعی آلیوشا را شکست داد، وقت کافی به‌دست آورد برای همین به سراغ Arachne رفت، او را پس گرفت و از آنجا فرار کرد. بعد از اینکه آنها عقب نشینی کردند، به خانه‌ی متی فرانکلین رفتند. او به اسپایدرمن و Arachne گفت که آنها باید عجله کنند و به نجات «ارانا» از درون چنگال‌های کریوینوف‌ها بروند. زمانی که آنها بالاخره به او رسیدند، تعداد اعضای حریف بیشتر شد به همین دلیل آنها خیلی سریع شکست خوردند و Arachne و ارانا هم دستگیر شدند. کین بالاخره توانست خود را به میدان مبارزه برساند اما دیگر برای ایجاد تغییرات در نتیجه‌ی نبرد، خیلی دیر شده بود. او تلاش کرد تا در رابطه با ازیکیل به پیتر اخطار دهد اما پیتر با عصبانیت بسیار زیاد بحث را تمام کرد. بعد از این اتفاق، این دو نفر تلاش کردند تا پایگاه کریون را پیدا کنند.

زمانی که آنها در نهایت به پایگاه رسیدند، ناگهان اسپایدرمن مورد حمله‌ی نیروهای کریوینوف قرار گرفت و به قتل رسید. زمانی که کریون از مرگ بازگشت، به‌شدت از دست «ساشا» عصبانی شد و خشم خود را به او نشان داد. کریون به ساشا گفت که او اسپایدرمن واقعی را نکشته و این خون در واقع متعلق به کلونش یعنی کین است. زمانی که پیتر بیدار شد، بدن کین را در یک تابوت پیدا کرد که روی آن یادداشت «من را شکار کن» گذاشته شده بود. علاوه بر این، لباس مشکی اسپایدرمن هم در کنار تابوت قرار داشت. اسپایدرمن در همان زمان، عملیات شکار اعضای کریوینوف را آغاز کرد. او یکی یکی آنها را شکار می‌کرد؛ اسپایدرمن، کمیلین را گرفت و ولادمیر را با استفاده از یک سنگ قبر بزرگ کشت. بعد از این کارها، اسپایدرمن به سقف عمارت رفت و به ساشا حمله کرد و علامت کین را هم روی صورتش گذاشت تا با این کار، انتقام کلون و «برادر» خودش را بگیرد. طولی نکشید که در طی مبارزه‌ای اسپایدرمن مقابل کریون قرار گرفت. پیتر کاملا تصمیم داشت که حریف خود را به قتل برساند اما در همان لحظه Arachne سر رسید و قسمتی از آینده را به اسپایدرمن نشان داد که اگر کشتن کریون را انتخاب کند، چه اتفاقاتی رخ می‌دهد. به همین دلیل اسپایدرمن از کشتن کریون گذشت و به او گفت که این دومین و آخرین شانسش برای زندگی کردن است.

  • Big Time:

در این خط داستانی، اسپایدرمن از شانس بیشتری برخوردار است و حتی پیتر دیگر در جامعه‌ی ابرقهرمانی از احترام و اهمیت بیشتری برخوردار می‌شد. به علاوه، به لطف کمک‌های مارلا جیمزسون، پیتر به یک دانشمند خلاق و مغز متفکر در آزمایشگاه‌های هورایزن شده بود و زیر نظر کارفرمایی به نام «مکس مودل» فعالیت می‌کرد. فردی به نام «رودریک کینگزلی» توسط یک فرد دیوانه به نام «فیل اوریچ» که هویت و لباس «هاب گابلین» را در اختیار داشت، به قتل رسیده بود. او ماموریتی را که کینگ پین در ابتدا برعهده‌ی کینگزلی قرار داده بود، در اختیار گرفت؛ ماموریتی که در طی آن، او می‌بایست به آزمایشگاه‌های هورایزن دستبرد می‌زد و فلز خاصی به نام ریوربیوم را می‌دزدید. در روز اولی که پیتر به آزمایشگاه رفته بود، آنجا توسط هاب گابلین جدید که اسلحه‌های جدیدی هم داشت، مورد حمله قرار گرفت. بعد از یک مبارزه با اسپایدرمن، فیل فلز را دزدید و برای کینگ پین برد. اسپایدرمن برای خود یک لباس مخصوص مخفی‌کاری درست کرد (به او توانایی نامرئی شدن را می‌داد) تا بتواند بر گابلین لف فیل غلبه کند؛ چیزی که در مبارزات قبلی اسپایدرمن را ناتوان می‌کرد.

peter parker - spider-man  - marvel

به همراه بلک کت، اسپایدرمن تلاش کرد تا کینگ پین و هاب گابلین را شکست دهد و فلز مخصوصشان را به آزمایشگاه بازگردانند. در برج فیسک، اسپایدرمن به همراه بلک کت با هاب گابلین، کینگ پین و افراد او یعنی هند نینجاز مبارزه کردند. فلز ریوربیوم به همراه برج فیسک نابود شد و هاب گابلین و کینگ پین هم فرار کردند. در این خط داستانی، «الستیر اسمایت» و اسپایدر-اسلیرهای او بازگشته بودند. آنها شهردار جی. جوناه جیمزسون و همچنین پسر فضانوردش یعنی جان را باری دیگر هدف خود قرار داده بودند. اسمایت، مک گارگن را به هویت اسکورپین خود بازگرداند و به نقطه‌ی پروازی حمله کرد که جان در آنجا حضور داشت. در همین لحظه هم اسپایدرمن وارد جریان شد تا همه چیز را تحت کنترل بگیرد. اسمایت تنظیمات کنترلی را قفل کرد در تلاش بود تا این راکت‌ها را پیش از خارج شدن از جو، منفجر کند. برای اینکه همه چیز بدتر از پیش شود، اسکورپین تکامل یافته در صحنه حضور یافت و تلاش کرد تا اسپایدرمن را به قتل برساند. با این حال، اسپایدرمن با کمک‌های اتو اکتاویوس توانست جان را نجات دهد. اسپایدرمن از اعضای انتقام جویان جدید کمک گرفت تا از جوناه دفاع کند اما اسمایت ارتش حشرات خود را به طرف افرادی که جوناه به آنها علاقه داشت، فرستاد. با اینکه اسپایدرمن و دوستانش در تلاش بودند تا این ارتش حشره‌ای را متوقف کنند، اما حتی نتوانستند به آنها دست بزنند زیرا اسمایت به هر کدام از آنها، حس عنکبوتی داده بود. پیتر با کمک مکس مودل، توانست یک دستگاه اختلال در حس عنکبوتی بسازد. او چاشنی را دریافت کرد اما زمانی می‌بایست آن را منفجر می‌کرد که خودش فاصله‌ی بسیار زیادی با مرکز آن داشته باشد زیرا ممکن بود که حواس خودش هم درگیر این انفجار شود.

با این حال، در طی دومین مبارزه با اسکورپین، اسکورپین این چاشنی را نابود کرد و اسپایدرمن مجبور شد تا خودش به صورت دستی این کار را انجام دهد. زمانی که این انفجار اتفاق افتاد، خود اسپایدرمن هم در مرکز این حادثه قرار داشت. ارتش حشرات با این انفجار حس عنکبوتی خود را از دست دادند اما این اتفاق برای اسپایدرمن هم رخ داد. بعد از اینکه اسپایدرمن در مبارزه‌اش اسکورپین را شکست داد، به سراغ بقیه رفت تا از اوضاع آنها با خبر شود اما اسمایت ناگهان ظاهر شد و اسپایدرمن آمدن او را متوجه نشد زیرا دیگر حس عنکبوتی‌ای وجود نداشت. با این حال، مارلا جیمزسون متوجه حضور اسمایت شد به همین دلیل مقابل جوناه پرید و جانِ او را نجات داد اما در همین حین، جان خود را از دست داد. اسپایدرمن در پایان توانست اسمایت را شکست دهد و جوناه برای اولین بار دیگر اسپایدرمن را مقصر نمی‌دانست و خودش را سرزنش می‌کرد. بعد از مراسم تشییع جنازه‌ی مارلا، پیتر یک کابوس وحشتناک داشت؛ کابوسی که باعث شد روش‌های خود را در مبارزه با مجرمان، زیر سوال ببرد. مردم اطرافش کم کم در حال مردن بودند زیرا مجرمان مدام بازمی‌گشتند و رفتن آنها دائمی نبود. اسپایدرمن بعد از اینکه بیدار شد، تصمیم گرفت که وضعیت به این صورت باقی نماند و به خودش قول داد که هر زمان او در هر کجا قرار دارد، هیچکس نباید جانش را از دست بدهد.

peter parker - spider-man  - marvel

  • پایان‌های زمین:

در این خط داستانی، دکتر اکتاویوس کاملا می‌دانست که در آینده‌ای نزدیک می‌میرد. او پیش از مرگش بعدها به عنوان مردی از او یاد شود که با متوقف کرد اثر گرین هاوس، دنیا را نجات داده است. اسپایدرمن، اکتاویوس را باور و درک نمی‌کرد با این حال، او اعضای تیم انتقام جویان را دور هم جمع کرد تا متوجه شود که برنامه‌ی واقعی اکتاویوس چیست و آن را متوقف کند. دکتر اکتاویوس بدون اطلاع اسپایدرمن در حال آماده‌سازی برای مبارزه بود و قرار بر این بود که تیم سینیستر سیکس هم تیم انتقام جویان را تسلیم کنند. دکتر اکتاویوس قصد داشت اسپایدرمن را به قتل برساند اما در همان لحظه «سیلور استیبل» سر رسید. او اسپایدرمن و بلک ویدو را نجات داد و آنها به سراغ گیاه‌های ساخته شده‌ی اکتاویوس رفتند. در آنجا، آنها با سندمن برخورد کردند اما توانستند او را شکست دهند. دکتر اکتاویوس از ملت‌ها خواست تا اسپایدرمن را دستگیر کنند (موقعیتی که در آن زمان داشت، این اختیار را به او می‌داد) پیتر می‌دانست که به تنهایی نمی‌توانست اوتو را متوقف کند به همین دلیل از دیگر دوستان قهرمانش خواست تا در نابود کردن تسلیحات اکتاویوس به او کمک کنند. زمانی که اسپایدرمن، بلک ویدو و سیلور سیبل به پایگاه اصلی در رومانی رسیدند، دکتر اختاپوس ماهواره‌های خود را فعال کرد. بعدها مشخص شد که این اتفاق، توهمی بیش نبود و این توهم توسط میستریو به وجود آمده بود. اسپایدرمن، میسترو را دستگیر کرد و متوجه شد که دکتر اکتاویوس در گواتمالا پنهان شده است. اما بعد از اینکه پیت، سیلور و ناتاشا به منطقه‌ی مورد نظر رسیدند، توسط گروهی از انتقام جویان تحت کنترل، مورد حمله قرار گرفتند.

peter parker - spider-man  - marvel

اسپایدرمن، بلک ویدو و سیلور سیبل توانستند نسبت به حریفان خود برتری پیدا کنند زیرا این اعضای تحت کنترل انتقام جویان، نمی‌توانستند همانند حالت عادی مبارزه کنند و به لطف تکنولوژی میستریو، اعضای انتقام جویان توانستند به حواس خود بازگردند. با این حال، بلک ویدو در این مبارزه بیهوش شد. دکتر اختاپوس چندین موشک را به سمت رد هالک، آیرون من و ثور پرتاب کرد تا به این جریان پایان بدهد. میستریو اعلام کرد که پایگاه اکتاویوس زیر آب قرار دارد به همین دلیل اسپایدرمن و سیبل می‌توانستند یک بار برای همیشه به نقشه‌ی اتو پایان دهند. متاسفانه، آنها در میان راه خود با راینو برخورد کردند. او سیبل را گرفت و قصد داشت او را درون آب خفه کنند. زمانی که سیلور آخرین لحظات زندگی‌اش را سپری می‌کرد، به پیتر گفت که او را رها کند و به سراغ متوقف کردن اتو برود. اسپایدرمن در کمک کردن به سیلور کاملا ناامید شده بود اما از طرف دیگر هم می‌دانست که زمانش در حال پایان یافتن است و هیچ گزینه‌ای مقابل خود نمی‌دید. در نهایت اسپایدرمن به سراغ اکتاویوس رفت و با او به مبارزه پرداخت. با این حال، بالاخره دکتر توانست اسپایدرمن را در بازوهای فلزی و مکانیکی خود گیر بیاندازد. زمانی که پیتر در این بازوها گیر افتاده بود، اکتاویوس اعلام کرد که نقشه‌اش، ترساندن زمین است، اینکه بدتر از هیتلر و دیگر هیولاهایی که روی زمین بودند باشد و بعد از مرگش، اینگونه در یاد همه بماند. اختاپوس لباس مخصوص خود را درآورد تا نقشه‌ی اصلی خود را فعال کند اما اسپایدرمن به او گفت که اشتباهی کرده است و زمان لازم را در اختیار پیتر قرار داد تا او بتواند فرار کند. در پایان این داستان، اسپایدرمن توانست هم دکتر اختاپوس و هم دنیا را نجات دهد اما این اتفاق، به قیمت جان سیلور سیبل تمام شد.

  • آرزوی در حال مرگ:

در این خط داستانی، اکتاویوس از یک اکتا-بات اصلاح شده استفاده کرد تا با موفقیت، آگاهی خود را به اسپایدرمن منتقل کند. بعد از این اتفاق، اتو تصمیم گرفت که زندگی اسپایدرمن را در دست بگیرد و به روش خودش آن را اداره کند. در همین برهه پیتر تلاش کرد تا اکتاویوس خاطرات خودش را تجربه کند. همین کار باعث می‌شود که چه اشتباهاتی در حق زندگی پیتر انجام داده و تا حدودی هم شخصیت خودِ پیتر بر روی او تاثیر می‌گذارد. زمانی که دکتر اختاپوس با خاطرات پیتر روبه‌رو می‌شود و می‌فهمد که چقدر از زمان زندگی او را تلف کرده، تصمیم می‌گیرد که در قالب اسپایدرمن عالی، اشتباهات گذشته‌اش را جبران کند.

  • اسپایدرمن عالی:

در این برهه زمانی ناخودآگاه اختاپوس همچنان در ذهن پیتر پارکر قرار دارد. ناخودآگاه پیتر قصد دارد که این شخصیت شرور را متوقف کند و دوباره زندگی خود را به‌دست بیاورد به همین دلیل تلاش می‌کرد تا روی اکتاویوس تاثیر بگذارد اما هر روشی را که امتحان می‌کرد، با شکست روبه‌رو می‌شد. بعد از اینکه اتو از یک اسکنر مغزی استفاده کرد تا آسیب مغزی یک دختر جوان را درمان کند، تصمیم گرفت که این دستگاه را روی خودش هم به کار بگیرد تا بفهمد که پارکر همچنان در ذهنش حضور دارد یا خیر. یک نبرد ذهنی بین او و پارکر رخ داد؛ نبردی که ظاهرا اتو پیروز شد و خاطرات پیتر را پاک کرد.

بعد از اینکه اکتاویوس تلاش کرد تا برخی از خاطرات پیتر را بازگرداند که مشکلی در رابطه با ریوربیوم را حل کند، ناخودآگاه پیتر باری دیگر ظاهر شد و به نوعی از این پاکسازی ذهن نجات پیدا کرد. زمانی که اتو توسط سیمبیوت ونوم تسخیر شد دیگر نمی‌توانست خود را از شرِ او خلاص کند، ناخودآگاه پیتر باری دیگر ظاهر شد و تسلط سیمبیوت را از روی دکتر اختاپوس برداشت.

peter parker - spider-man  - marvel

زمانی که ناخودآگاه پیتر پارکر ظاهر شده بود، متوجه شد که بخش زیادی از خاطرات از ذهن پاک شده و تنها چند مورد کلیدی از آنها باقی مانده است. او به یاد آورد که چیزی بیش از پیتر پارکر است، او اسپایدرمن است. او اعلام کرد که اتو یک اشتباه بسیار بزرگ انجام داده است. به همین دلیل او به خودش قول داد که راهی پیدا کند و کنترل بدنش را دوباره به‌دست بیاورد. او همچنان گشت و گذار خود را ادامه داد تا سرنخی برای به‌دست آوردن کنترل بدن خود پیدا کند. او متوجه شد که تنها ۳۱ قسمت از خاطراتش باقی مانده و مدام به این فکر می‌کرد که با این قسمت‌ها چه کار می‌تواند بکند. در همان لحظه، او به خاطره‌ای مرتبط با مبارزه‌اش روی پل بروکلین با گرین گابلین برخورد کرد و در این فکر بود که چرا دکتر اختاپوس این خاطره را نگه داشته است و آن را بررسی می‌کند. او تصمیم گرفت که به سراغ خاطرات دکتر اختاپوس برود و از درون آنها راهی برای فرار پیدا کند. او با دیدن حجم خاطرات و اطلاعاتی که در آنجا وجود داشت، به‌شدت تعجب کرد. او یک نور روشن دید و شاهد لحظه‌ی تولد اتو اکتاویوس شد. ناخودآگاه پیتر پارکر به‌شدت در تلاش بود تا حجم زیادی از خاطرات دکتر اختاپوس مبارزه کند اما حریف این خاطرات نشد و بعد از مبارزه‌ای سخت، متقاعد شد که خودش دکتر اختاپوس است و با خاطرات اتو ادغام شد.

peter parker - spider-man  - marvel

پیتر پارکر بعد از گزیده شدن، قدرت‌های مشابه عنکبوت را به‌دست آورد. آنزیم‌های پیچیده، رادیو اکتیوی و پیشرفته‌ای که در خون آن عنکبوت وجود داشت، به بدن پیتر پارکر هم منتقل شد و در مدت زمان کمی تاثیرات خود را گذاشت؛ تاثیراتی مانند قدرت ابرانسانی، سرعت، گوشت محکم شده و چندین توانایی دیگر. درست همانند قدرت‌های دیگر ابرقهرمانان، میزان و شدت توانایی‌های اسپایدرمن هم نسبت به خط داستانی و نویسنده متفاوت است.

  • حس عنکبوتی:

مهم‌ترین توانایی اسپایدرمن همین حس عنکبوتی او است. مرکز این حواس در پشت جمجمه‌اش قرار دارد و به عنوان «حس ششم» عمل می‌کند. این حس زمانی که خطری در اطراف پیتر وجود داشته باشد، به او اخطار می‌دهد. این توانایی شباهت زیادی به حسگر راداری دردویل است که زمان واکنش آن را بالا می‌برد و او را آگاه می‌کند. زمانی که هویت مخفی پیتر در خطر افشا شدن باشد، این حسگر می‌تواند اخطار دهد. همچنین این حسگر در زمان‌هایی که پیتر با فردی روبه‌رو شود که می‌تواند برای خودش یا افراد نزدیکش ایجاد خطر کند، کاربرد دارد. با اینکه این حسگر نمی‌تواند ماهیت یک خطر را تشخیص دهد، اما مسیر و جهت آن را اعلام می‌کند. برخی اوقات اخطار این حسگر آنقدر قوی است که ایجاد درد می‌کند. زمانی که چشمان اسپایدرمن جایی را نبیند، این حسگر به او کمک می‌کند تا به جایی برخورد نکند. در دو برهه زمانی، اسپایدرمن با حریفانی مبارزه کرد که در نبرد خود بینایی خود را از دست داده بود و به همین حسگر خود تکیه کرد و مبارزه‌ی خود را پیش برد. زمانی که حواس پیتر خیلی پرت باشد، به‌شدت خسته باشد یا نسبت به آن بی‌توجهی کند (البته این کار بسیار سختی است زیرا این بخش ارتباط زیادی با بخش واکنش‌ها دارد)، می‌تواند بی‌فایده باشد. حسگر عنکبوتی با سرعت و واکنش‌ها ترکیب شده و همین موضوع به اسپایدرمن اجازه می‌دهد تا تقریبا در برابر همه‌ی حملات، جای خالی بدهد. از آنجایی که ماهیت اسپایدرمن با دیگر عنکبوتی‌ها مانند بن رایلی، ازیکیل و کین یکسان است، پیتر نمی‌تواند آمدن آنها را حس کند. با اینکه اسپایدرمن در خط داستانی Big Time این توانایی را از دست داد، اما در جریان جزیره عنکبوتی، باری دیگر آن را به‌دست آورد.

  • قدرت ابرانسانی:

قدرت اسپایدرمن آنقدر بالاست که می‌تواند فشار یک جسم ۱۰ تنی یا حتی بیشتر را (به خصوص زمانی که تحت فشار یا استرس نباشد) به راحتی تحمل کند. حمله‌های او به‌شدت قوی است و حتی می‌تواند یک انسان معمولی را بکشد. قدرت اسپایدرمن باعث شده که او به راحتی به مبارزه با حریف‌هایی مانند دکتر اختاپوس، ونوم و راینو برود. او حتی با قهرمانان قدرتمندی مانند آیرون من و هالک هم مبارزه کرده است. او حتی با قدرت زیاد خود می‌تواند از بازوهای فلزی تقریبا غیرقابل تخریب دکتر اختاپوس فرار کند. همین قدرتِ او باعث شده که استقامت زیادی هم داشته باشد. او قادر بود به طور مداوم برای چند ساعت با مورلون مبارزه کند. زمانی که اسپایدرمن با «کویین» روبه‌رو شد، قدرت او تا حد زیادی افزایش یافت و می‌توانست جسم ۱۵ تنی را بدون هیچ سختی بکشد و بعد از خط داستانی Other، این میزان به ۲۰ تن هم رسید. در این برهه زمانی اسپایدرمن لباس آیرونی‌ای که توسط تونی استارک ساخته شده بود، پوشید؛ لباسی که قدرت او را تا ۲۵ تن هم رسانده بود.

peter parker - spider-man  - marvel

  • سرعت، چابکی، انعطاف و واکنش‌های ابرانسانی:

اسپایدرمن می‌تواند با سرعتی حرکت کند که از بهترین ورزشکاران انسانی سبقت بگیرد. این موضوع در فاصله‌های کوتاه بیشتر آشکار می‌شود. او به گونه‌ای توصیف شده که می‌تواند با سرعت تیراندازی یک مسلسل، سریعتر از اینکه چشم بتواند آن را دنبال کند و آنقدر سریع که حتی دردویل هم نتواند او را تشخیص دهد حرکت کند. در فاصله‌های طولانی، به نظر می‌رسد که سرعت کمتری دارد اما او در آن زمان هم می‌تواند کریون و چیتاهای او را پشت سر بگذارد. او می‌تواند به راحتی پیچیده‌ترین حرکت‌های آکروباتیکی را اجرا کند زیرا بدن او به‌شدت انعطاف پذیر است. زمانی که صحبت از تعادل در دنیای مارول به وجود می‌آید، اسپایدرمن می‌تواند لقب بهترین را داشته باشد. از آنجایی که تعادل فوق‌العاده‌ای دارد، می‌تواند روی هرگونه جسمی تعادل خود را حفظ کند. با اینکه قهرمانانی مانند کاپیتان آمریکا، دردویل و ولورین از شخصیت‌های سریع و پر جنب و جوشی محسوب می‌شوند، اما در زمینه‌ی سرعت و چابکی اصلا به پای اسپایدرمن نمی‌رسند. واکنش‌ها و عکس‌العمل‌های اسپایدرمن، ۴۰ برابر بهتر و بزرگتر از توانایی یک انسان معمولی است. زمانی که این قدرت با حسگر عنکبوتی، سرعت و چابکی ترکیب می‌شود، به او این امکان را می‌دهد که در برابر گلوله‌ها و چیزهایی از این قبیل، جای خالی بدهد.

  • پایداری ابرانسانی:

اسپایدرمن می‌تواند حملات و آسیب‌هایی را که یک انسان معمولی را می‌کشد، تحمل کند. او توانست نیروی یک ساختمان نابود شده را چندین بار تحمل کند و زنده بماند. او می‌تواند از ارتفاعات بسیار زیاد به روی زمین بیوفتد و جان سالم به در ببرد. اسکورپین یک بار بدن اسپایدرمن را «به سختی و محکمی بتن» توصیف کرد.

البته لازم به ذکر است که این پایداری به حریف مقابل هم بستگی دارد. او با استفاده از چاقو یا گلوله آسیب می‌بیند؛ درست همانند یک انسان معمولی. زمانی که اسپایدرمن حسگر عنکبوتی خود را از دست داد، با شخصیت شروری به نام « Massacre» روبه‌رو شد؛ شروری که دارای چندین اسلحه و تله بود. اسپایدرمن تصمیم گرفت که لباس مخصوص ضد گلوله از تکنولوژی‌هایی که در آزمایشگاه‌های هورایزن وجود داشت، برای خود درست کند. با این حال، زمانی که اسپایدرمن با چنین نیروهایی آسیب ببیند و زخمی شود، فاکتور بهبودی سریع او باعث می‌شود که خیلی زودتر از انسان‌های معمولی، جراحت خود را درمان کند.

  • بینایی ابرانسانی:

اگرچه که اسپایدرمن دید ابرانسانی فوق‌العاده جذابی ندارد اما این بینایی به حدی هست که او بتواند در سرعت، واکنش‌ها و چابکی ابرانسانی خود از آن استفاده کند. او از زمانی که این قدرت‌های خود را به‌دست آورده، دیگر نیازی به عینک ندارد. شاید یکی از جذاب‌ترین تجربه‌های اسپایدرمن را همان مشاهده‌ی گلوله‌ها با سرعت پایین که خودش در خط داستانی Spider-Island به آن اشاره کرده بود، قلمداد کرد.

peter parker - spider-man  - marvel

در انتها به انیمیشن‌ها، فیلم‌ها و بازی‌هایی اشاره می‌کنیم که شخصیت پیتر پارکر/اسپایدرمن در آن حضور داشت:

  • انیمیشن سریالی Spider-Man محصول سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۰
  • انیمیشن سریالی Spider-Man And His Amazing Friends محصول سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۳
  • انیمیشن سریالی The Spectacular Spider-Man محصول سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹
  • انیمیشن سریالی Ultimate Spider-Man محصول سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷
  • مجموعه چهار قسمتی سم ریمی اکران از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۸ با بازی توبی مگوایر
  • فیلم The Amazing Spider-Man محصول سال ۲۰۱۲ با بازی اندرو گارفیلد
  • فیلم The Amazing Spider-Man 2 محصول سال ۲۰۱۴ با بازی اندرو گارفیلد
  • فیلم Iron Man 2 محصول سال ۲۰۱۰ با بازی مکس فاورو
  • فیلم Captain America: Civil War محصول سال ۲۰۱۶ با بازی تام هالند
  • فیلم Spider-Man: Homecoming محصول سال ۲۰۱۷ با بازی تام هالند
  • فیلم Avengers: Infinity War محصول سال ۲۰۱۸ با بازی تام هالند
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۱۱
محمد عرفان بهنام پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">