در مورد کالاف دیوتی مودم وار فار
کمتر از چند هفته پیش بود که بازی Call of Duty: Modern Warfare عرضه شد و عموماً تحسین منتقدان را به همراه داشت. نکته مهمی که باید درباره بازی بدانید اینست که داستان Call of Duty Modern Warfare جدید هیچ ارتباطی به سهگانه قبلی ندارد و بیشتر نقش ریبوت را برای آنها ایفا میکند.
البته که سازنده بازی همان استودیوی Infinity Ward است و یکبار دیگر هم شاهد بازگشت کاپیتان پرایس هستیم. غیر از این ارتباط چندانی میان داستان Call of Duty Modern Warfare و عناوین قبلی وجود نداشته و میتوانید با خیال راحت به سراغ مفرحترین کال آو دیوتی چند سال اخیر بروید.
اما اگر هنوز فرصتی برای تجربه بازی نداشتهاید یا بخشهایی از آن را بازی کردهاید و مطمئن نیستید که به درستی متوجه اتفاقات شده باشید، با روایت کامل داستان Call of Duty Modern Warfare همراه ویجیاتو باشید.
بیشتر بخوانید:
- بررسی بازی Call of Duty: Modern Warfare – یادمان دوران شکوه
- ۶ نقشه کلاسیک که دوست داریم دوباره در Modern Warfare ببینیم
- در داستان Call of Duty Modern Warfare هرچقدر که جنایتکار باشید، باز هم در جبهه درست هستید
مه جنگ (Fog of War)
در یک میانپرده، ویدیویی از عمر سلیمان ملقب به «گرگ – Wolf» را میبینیم که در حال تبلیغ برای گروه تروریستی القتاله است و فرد به ظاهر شروری آن را روی موبایلش در پشت یک ون تماشا میکند. افراد حاضر در ون نگران میشوند و سیگار دست به دست میکنند، یکی دیگر هم پای خود را با نگرانی به زمین میکوبد. در ون باز میشود و دوربین یک بمبگذار انتحاری را نشان میدهد که در میانه خیابان پیکدیلی سرکس لندن پیاده شده و آماده انفجار است. درحالی که غیرنظامیها وحشتزده شدهاند، کاتسین پایان مییابد.
ماموریت در شهر خیالی وردانسک آغاز میشود، ۲۴ ساعت قبل از حمله تروریستی لندن. دو بالگرد UH-60 Blackhawk بر فراز وردانسک دیده میشوند و الکس، مامور C.I.A در رادیو به کلنل نوریس از سپاه تفنگداران دریایی آمریکا میگوید که در حال نزدیک شدن به محل فرود هستند. نوریس به الکس و دیگر ماموران اجازه درگیری میدهد. در همین حال کیت لَزوِل، مدیر عملیات سیا وارد چادر شده و خبر از وجود یک مشکل میدهد. نوریس میگوید عملیات از همین حالا شروع شده و لزول در رادیو به الکس اطلاع میدهد ژنرال رومان بارکوف از روسیه مقادیری گاز کلرین را دپو کرده و مزدورهایش قرار است امشب این مواد شیمیایی را به ارزیکستان انتقال دهند. او خاطر نشان میکند که الکس و سایر ماموران اجازه درگیری دارند، اما مبارزه مستقیم با ارتش روسیه ممنوع است. الکس حالا وظیفه دارد که انبار گاز و کامیونهای بارکوف را شناسایی کرده و از منطقه خارجشان کند.
الکس و همقطارانش از بالگرد پیاده میشوند، از میان جنگل به سمت انبار بارکوف میروند و دو مزدور را از سر راه برمیدارند. در نهایت چشمشان به انبار میافتد و الکس از پشتیبانی هوایی میخواهد که تا تاییدیه نهایی منتظر بماند. برای گرای دقیقتر، الکس دوربین خود را در میآورد و به خواسته «گروهبان هُیت» اطمینان حاصل میکند که ارتش روسیه در محل نباشد. مشخص میشود تنها پیمانکاران خصوصی در محل حاضر هستند و به این ترتیب یک هواپیمای آمریکایی به منطقه آمده و ورودی اصلی را بمباران میکند.
الکس به همراه سایرین وارد مقر روسی میشود و چندین مزدور حاضر در فضای باز و همینطور ساختمانها را از پا در میآورد. درحالی که قصد خروج از تاسیساتی کوچک را دارند، گروهی از مزدوران از حضورشان باخبر شدهاند. به محض باز کردن در، یک مزدور روی تاسیسات نور انداخته و یکی از نیروهای آمریکایی به نام سرجوخه دیویس را از پای در میآورد. بعد از درگیری با گروهی قابل توجه از مزدوران، الکس بالاخره به کار تیرباری که سرجوخه دیویس را کشت خاتمه میدهد.
کشتار مزدوران در حالی که به سمت انبار عقبنشینی میکنند ادامه دارد و بالاخره راه به انبار باز میشود. فضای داخل بسیار تاریک است و نیاز به چراغ قوه احساس میشود، اما در انبار هم تعدادی دشمن وجود دارد. بعد از مبارزهای سخت با دشمنان در محیطی تاریک، الکس برق انبار را روشن میکند.
گروهبان هُیت متوجه میشود که آنها در حال کشتن نیروهای ویژه ارتش روسیه (اسپتناز) بودهاند. هُیت در تماس با لزول خواستار خروج از منطقه میشود اما لزول فرمان به ادامه ماموریت میدهد. تیم به بندرگاه رسیده و الکس از یک کیت آزمایش برای نمونهبرداری از گاز شیمیایی موجود در کامیونها استفاده میکند. با نمونهبرداری مشخص میشود که کانتینرها شامل گاز کلر هستند.
به این ترتیب نیروهای آمریکایی سوار کامیون و دو جیپ میشوند. الکس سوار جیپ دوم شده و درحالی که میخواهند از مقر خارج شوند، کامیونی آتشگرفته از تپه به پایین میغلتد و جیپ جلویی را منفجر میکند. یک آرپیجی هم به سمت جیپ الکس شلیک شده و اتومبیل را چپه میکند. بعد از مدتی الکس به هوش آمده و سرخوجه رندالف در حال کشیدن او روی زمین است، اما خیلی زود او هم به همراه گروهبان هُیت و دیگر نیروها کشته میشود. الکس مردن همقطارانش را تماشا میکند و دو شورشی نزدیک میشوند. یکی از آنها جسد نیروهای آمریکایی را بررسی کرده و به ارشد خود میگوید اینها آمریکایی هستند و نه روسی.
شورشیها تصمیم میگیرند که با کشتن الکس، بیش از این اوضاع را وخیم نکرده و سریعاً همراه با کامیون از محل فرار میکنند. الکس در رادیو به لزول میگوید که سربازان کشته شدهاند، گاز شیمیایی هم به سرقت رفته و نیازمند خروج اضطراری است. لزول میگوید که در حال پایش گروه عظیمی از نیروهای روسی است و خروج اضطراری بهزودی میسر میشود.
با اتمام درگیریها، لزول از چادر خارج شده و به کلنل نوریس اطلاع میدهد که ماموریت از این پس «بخشبندی» خواهد شد؛ به این معنا که نوریس دیگر صلاحیت پیشبرد آن را ندارد. نوریس این بحث را مطرح میکند که نیروهایش هنوز در روسیه گیر افتادهاند و نیاز به دخالت یک «نیروی واکنش سریع» (Quick Reaction Force) وجود دارد که با مخالفت لزول روبرو میشود. ژنرال لایِنز به سمت این دو آمده و نوریس را مرخص میکند تا با لزول حرف بزند. لاینز به لزول اطلاع میدهد که دولت کرملین تمام کانالهای رفع اختلاف را تعلیق کرده، ناوگان ششم ایالات متحده در حال ورود به دریای سیاه است و با گم شدن سلاحهای شیمیایی، شرایط به هیچ وجه مطلوب نیست.
لزول با کاپیتان جان پرایس تماس میگیرد که در حال سر هم کردن یک سلاح اسنایپر است. لزول به او میگوید که سلاحهای شیمیایی به دست تروریستها افتاده و آنها ممکن است در پاریس، نیویورک یا لندن باشند.
پیکدیلی (Piccadilly)
در لندن، گروهبان کایل گریک از سرویس هوایی ویژه بریتانیا همراه با گروهبان کراولی، مامور بروکس و مامور فاولر (مامورین تیم پشتیبانی مدنی سلاحهای کشتار جمعی) در یک مینیون نشسته و در ترافیک گیر کردهاند. فرماندهی گریک که «رِیوِن» نام دارد به او اطلاع میدهد که خطر تروریستی به بیشترین مقدار رسیده و احتمال حضور چندین تروریست و بمبگذار و حتی وقوع اتفاقی وحشتناک وجود دارد. گریک از ریون میپرسد که اسنایپری در محل مستقر شده یا خیر و ریون میگوید که اسنایپرها عموم مردم را به وحشت میاندازند. ریون از گریک میخواهد که لندن را به یک منطقه جنگی تبدیل نکنند و کراولی از نبود نیروی پشتیبانی ناامید شده است.
توجه بروک به یک ون سفیدرنگ که در جهت مخالف خیابان حرکت میکند جلب میشود و معلوم میشود سرنشینان مردانی مسلح و در سن ارتشی هستند. گریک مداخله در حرکت ون که پشت چراغ ترافیک ایستاده را به ریون خبر میدهد. ریون میگوید در صورتی که حمله قریبالوقوع نبود نیازی به درگیری نیست. همینطور که به مداخله نزدیک میشوند، یک تروریست حضور آنها را به دیگران اطلاعات میدهد و بروکس او را روی زمین میخواباند. کراولی به سرنشینان دستور میدهد که از ون پیاده شوند، دستشان را روی سر بگذارند و همکاری کنند.
اما راننده ون پا را روی گاز گذاشته و بمب را در میانه تقاطع منفجر میکند. گریک و بقیه تیم از موج انفجار پخش زمین میشوند. کراولی که توانسته بلند شود به بروکس هشدار میدهد که یک تروریست روی او اسلحه کشیده. بروکس تلاشش را برای کشیدن تفنگ میکند، اما فایدهای ندارد. ریون از گریک گزارش وضعیت میخواهد و گریک هم درخواست پشتیبانی و پزشک میکند. با حرکت به سمت بالای پیکدیلی سرکس، نیروهای شدیداً مسلح و انتحاری القتاله ظاهر میشوند. پلیس هم در صحنه حاضر است.
گریک با چنگ و دندان راهش را در خیابان پیکدیلی سرکس باز میکند و بالاخره به آخرین تروریستها میرسد که چندین نفر را در ساختمان تانتو گروگان گرفتهاند. یک بمبگذار انتحاری به سمت نیروهای پلیس دور ساختمان رفته و خودش را منفجر میکند. گریک از در اصلی وارد میشود و تروریستی با چاقویی در دست حمله میکند؛ البته که کاپیتان پرایس از راه میرسد و کار به ضرب تیر تمام میشوند. وارد ساختمان میشوند. گروگانی در طبقه دوم درخواست کمک میکند و جلیقه بمبی هم به او بسته شده.
گروگان میانسال، التماس گریک را میکند که جلیقه را از تنش درآورد، اما قفلی کتابی به آن بسته شده. ثانیهشمار بمب، ۶ ثانیه را نشان میدهد و فرصتی باقی نمانده. پرایس گریس را به عقب هل میدهد و گروگان را از طبقه دوم به پایین پرت میکند. با انفجار بمب، پرایس از گروگانها میخواهد آرام باشند و کار تمام است. دو سرباز از ساختمان بیرون میروند. پلیس در حال محافظت از صحنه جرم است. گریک از این موضوع مستاصل است که رعایت قواعد درگیری به این حمله منجر شد. او میگوید که برای چندین هفته در حال پایش این گروهی تروریستی بوده و اطلاعات بسیاری از آنها داشته. پرایس از او میخواهد که همراهیاش کند و در لحظه آخر موبایلش زنگ میخورد.
جاساز شده (Embedded)
لزول به پرایس خبر میدهد که القتاله مسئولیت حمله لندن را برعهده گرفته و الکس در کشور ارزیکستان به دنبال سلاحهای شیمیایی ربوده شده است. پرایس اعتقاد دارد که الکس نیازمند کمک نیروهای آزادیخواه ارزیکستان خواهد بود و باید با سردستهشان تماس بگیرد. پرایس با فرح کریم، رهبر این گروه آشنایی قبلی داشته و میگوید کریس باید از نام او استفاده کند.
ملاقات انجام میشود. نیروی آزادیخواه ارزیکستان ظاهرا الکس را به مقر خود برده. فرح درباره پیام کاپیتان پرایس میپرسد و الکس میگوید ۴۸ ساعت پیش یک محموله گاز روسی توسط القتاله ربوده شده و برای یافتنش نیاز به کمک دارد. حدیر، برادر فرح وارد اتاق میشود و رهبر آزادیخواهان میگوید اشغال ارزیکستان توسط روسها باید پایان یابد. فرح تنها در صورتی به الکس کمک میکند که او هم در مبارزه علیه روسها کمکش کند. الکس در پذیرش پیشنهاد تردید نمیکند و همراه آنها به تونلها میرود.
فرح اطلاعاتی درباره فرماندهان ارتش روسیه که امروز در شهر حاضر هستند دارد. او میخواهد با چند انفجار، حواس تیمهای امنیتی پایگاه هوایی روسی را پرت کند و سپس شبیخون بزند. الکس مواد منفجره را از حدیر میگیرد و همراه فرح از نردبان بالا میرود. در راه طریق را میبینند و فرح از این میگوید که به مامور تازهوارد سیا میتوان اعتماد کرد. وقتش رسیده که لباس مبدل بپوشند. طریق میگوید نیروهای روسی همهجا هستند و در کشتن هرکسی که سلاح داشته باشد تردید نمیکنند.
به محیط بیرون با حضور انبوهی از نیروهای روسی میروند؛ اما لباس کارگران را به تن کردهاند. پس از اندکی پیادهروی، فرح یک سرباز تنهای روسی را میکشد و الکس به پیشروی ادامه میدهد. به جایی میرسند که محل فرود دو بالگرد بوده و الکس موظف میشود مواد منفجره را در آنها جاساز کند. بمبها منفجر میشوند و روسها از راه میرسند. حواسپرتی نیروهای کمکی به آنها اجازه فرار میدهد و به تونلها برمیگردند تا به ناگاه با جسد طریق مواجه شوند.
جنگ نیابتی (Proxy War)
درحالی که حواس روسها پرت شده، گروه آزادیخواه نیروهای خود را نزدیک پایگاه هوایی مستقر میکند و با هواگردهای کنترل از راه دور، بالگردهای روسی را میزند. حمله ابتدایی نگهبانان پایگاه را غافلگیر کرد اما وقتی دست و پای خودشان را پیدا میکنند، ضربات مهلکی به ارتش آزادیخواه میزنند.
نقشه، تصرف دو زرادخانه است؛ یکی نزدیک در ورودی و دیگری در یک باند فرود. حمله موفقیتآمیز بود، اما مردان بارکوف از راه میرسند. تعدادشان زیاد و یک بالگرد بینام و نشان نیروی پشتیبانیشان است.
خانهتکانی (Clean House)
در یکی از جالبترین مراحل در داستان Call of Duty Modern Warfare، کاپیتان پرایس و کایل گریک تیمی شامل چند تن از ماموران نیروی هوایی ویژه بریتانیا تشکیل میدهند. ماموریت آنها پاکسازی ساختمانیست که گفته میشود به نیروهای القتاله و برنامهریزان حمله تروریستی لندن تعلق دارد. پرایس، گریک و دیگر اعضای تیم نیمهشب ملاقات میکنند و به صورت مخفیانه از یک پنجره پشتی به داخل ساختمان میروند. هنگامی که تیم میخواهد از یک در وارد اتاقی شود که صدای چندین مرد از آن به گوش میرسد، زنی برای ریختن چای بیرون میآید و نیروها ساکتش میکنند. سه عضو القتاله در اتاق غذاخوری کشته میشوند و نوبت به طبقات بعدی میرسد.
طبقات یکی پس از دیگری پاکسازی میشوند و گاهی زنان و کودکانی هم در ساختمان دیده میشوند. بعد از یک سانحه برای یکی از اعضای گروه ویژه، پرایس و گریک به سراغ دری قفل شده در طبقه آخر میروند. در باز میشود و یک زن در حال صحبت با القتاله از طریق لپتاپ است. زن به ظاهر بیگناه میرسد اما خیلی سریع سعی میکند یک چاشنی انفجاری را از روی میز بردارد که توسط پرایس یا گریک کشته میشود. اطلاعات لپتاپ نشان میدهد عمر سلیمان در بیمارستان رمز در ارزیکستان است.
مهمانی شکار (Hunting Party)
به گوش لزول میرسد که لپتاپی که گریک و پرایس یافتهاند مخزنی ارزشمند از اطلاعات است و رد ارتباطات از طریق لپتاپ تا بیمارستان رمز در ارزیکستان گرفته میشود. لزول پایش فعالیتهای تروریستی داخل بیمارستان را به فرح میسپرد و در این میان نیروی زمینی آمریکاییها برای پشتیبانی در شرایط پیچیدهتر ظاهر میشود. ماموریت الکس، دستگیری سلیمان برای بازجویی درباره گازهای ربوده شده روسی است.
فرح در حال سیگار کشیدن است که یکی از اعضای گروه شبهنظامیاش در رادیو خبر از تیراندازی داخل بیمارستان میدهد و میگوید که البته اکنون سر و صدا خوابیده. سربازان تایید میکنند که بیمارستان محاصره شده و القتاله در حال استفاده از غیرنظامیها به عنوان سپر انسانی است. از آنجایی که به نظر میرسد القتاله در حال محافظت از کسی یا چیزی باشد، میتوان نتیجه گرفت که گزارش حضور گرگ در بیمارستان صحیح بوده است. فرح پیشنهاد کمک به الکس میدهد اما الکس میگوید این تفنگداران دریایی خواهند بود که حمله را پیش میبرند.
فرح از این میگوید که روسهای حاضر در کشورش کوچکترین اهمیتی برای جان انسان قائل نیستند و سلاحهای شیمیایی همهچیز را از بین میبرند. او القتاله را به خاطر بدنام کردن کشورش شماتت میکند و خواستار مجازات سلیمان است. الکس هم اطمینان خاطر میدهد که فرح هنگام تحویل گرگ به کاپیتان پرایس در سفارت آمریکا، آنجا حاضر خواهد بود.
صبح روز بعد، نیروهای تفنگدار از راه میرسند و بعد از معرفی افراد به یکدیگر، فرح و حدیر راه خود را در پیش میگیرند و الکس هم به سرجوخه گریگز و جوخهاش میپیوندد. منطقه توسط نیروهای القتاله تلهگذاری شده و با انفجار غیرمنتظره تجهیزات آمریکایی، درگیری با نیروهای تروریست و تیربارهای حاضر در یک ساختمان آغاز میشود. الکس و دیگران بالاخره راه خود را به داخل بیمارستان باز میکنند و در آنجا هم با نیروهای بیشتر و حتی برخی سربازان زخمی القتاله میجنگند. با رسیدن به طبقهای که سلیمان در آن حاضر است، الکس دوربینی کوچک را به داخل یک اتاق میفرستد و گرگ را در حال آماده شدن برای اعدام سه سرباز میبیند. با ورودی هماهنگشده از طریق دو در، گریگز و الکس وارد اتاق شده، نیروهای القتاله را میکشند و به سلیمان دستبند میزنند تا او را به سفارت آمریکا ببرند.
سفارت (The Embassy)
تنها چند ساعت بعد از دستگیری گرگ، یکی از زیردستان او با لقب «قصّاب – Butcher»، نیروهای القتاله را شورانده، سفارت را محاصره میکند و خواستار آزادی گرگ میشود. با آگاهی از اینکه تا خروج از سفارت تنها چند دقیقه باقی مانده، گرگ میگوید افرادش تا آن موقع وارد سفارت خواهند شد. بعد از اینکه نیروهای القتاله وارد محوطه میشوند، الکس، فرح و حدیر، گرگ را به اتاقی امن در زیرزمین سفارت میبرند.
پرایس و گریک درصدد فرود در سفارت با بالگرد برمیآیند، اما مورد اصابت آرپیجی قرار میگیرند. با باز کردن راه به سمت زیرزمین، این دو با قصاب روبرو میشوند که قصد دارد وارد ساختمان شود. پرایس به همه فرمان میدهد که از در فاصله بگیرند. قصاب نیز چند کارمند، غیرنظامی و حتی یک کودک را میکشد تا با ترساندن پرسنل، آنها را وادار به باز کردن در کند. پرایس به گریک اطمینان خاطر میدهد که یک روز قصاب را نیز دستگیر خواهند کرد.
بعد از مقابله با نیروهای القتاله که به زور کامیون وارد ساختمان شدهاند، بالاخره فرح، الکس و حدیر را مییابند. پرایس هدایت سفیر ایالات متحده به محل حضور خودشان را به گریک میسپارد؛ چرا که به کلید امنیتی او برای خروج از درهای اصلی و فرار نیاز دارند. با این حال سفیر توسط یکی از نیروهای القتاله کشته میشود و حالا باید منشی وزیر، استیوی دیویدسون را به لوکیشن تیم هدایت کرد.
تیم از سفارت فرار کرده و در محوطه سفارت پیشروی میکند. به محض رسیدن به مقصد، گرگ به یک اتاق امن هدایت شده و پرایس خواستار پشتیبانی هوایی از لزول میشود. تیم موضع دفاعی به خود میگیرد و با استفاده از خمپارههای نوری و رصد هوایی، تعداد قابل توجهی از نیروهای القتاله را میکشد. اما در نهایت برتری نفری کار خودش را میکند و القتاله به محوطه راه مییابد. پرایس دستور عقبنشینی به محل سکونت سفیر و محافظت از گرگ میدهد، اما وقتی میفهمند نیروهای القتاله از یک دیوار عبور کردهاند، به نظر برای اجرای فرمان او دیر شده.
بزرگراه مرگ (Highway of Death)
در حالی که گروهکهای القتاله در حال تصرف شهر هستند، تیم به دو دسته تقسیم میشود. پرایس و گروهش به سراغ گروهکها میروند، الکس و فرح و حدیر هم برای دستگیری دوباره گرگ کمین میکنند. به الکس سلاح اسنایپر قدرتمندی داده میشود که باید از آن برای کشتن مردان گرگ از فاصله ۶۰۰ متری استفاده کند. اما با عقب راندن القتاله، دردسر یا به عبارت دیگر نیروی روسیه از راه میرسد. الکس راههای رفت و آمد را مختل میکند و روسها هم عقب رانده میشوند.
اما مشخص میشود حدیر یک نقشه داشته است. در تمام مدت او بوده که گازهای شیمیایی را ربوده و با استفاده از آن در مقابل افراد بارکوف، هم نیروهای روسی و هم نیروهای القتاله را فلج کرده. نوبت به فلاشبکی متعلق به ۲۰ سال پیش میرسد.
زادگاه (Hometown)
داستان Call of Duty Modern Warfare پیچشی جالب رو میکند. سال ۱۹۹۹ و ۲۰ سال قبل از وقایع کنونی است و فرح در ارزیکستان، زیر آوار ساختمانی که به دستور بارکوف و با حمله هوایی روسیه تخریب شد گیر افتاده. با کنار زدن آوار، فضایی برای حرکت فراهم میکند و ناگهان با جسد مادرش روبرو میشود. با ضربه زدن به ورقه فلزی بالا سرش، اطرافیان را از گیر افتادن خود باخبر میکند. گروه نجات او را بیرون میکشد و پدرش، والد، از سلامتی او خوشحال است. با بیرون آمدن جسد یک پسربچه، والد یاد حدیر میافتد. فرح میگوید حدیر برای درس خواندن در خانه مانده بود. پدر و دختر از صحنه درگیری فاصله گرفته و به سراغ حدیر میروند.
دوستی در میانه راه هشدار میدهد که نیروهای بارکوف به دنبال سربازان مقاومت میگردند، اما والد بر یافتن پسرش اصرار میورزد. روسها را میتوان در اطراف دید که به غیرنظامیها تیراندازی میکنند. با نزدیک شدن به خانه، سربازان خارجی گازهای سمی به سمت خانواده پرتاب میکنند. بالاخره راهشان به داخل خانه باز میشود و با یافتن حدیر، والد یک ماسک گاز و موبایلی به حدیر و خواهرش میدهد که در شرایط اضطراری از آنها استفاده کنند.
به ناگاه سربازی روسی وارد خانه شده و سلاح کلاش خود را طرف والد میگیرد. پدر بیچاره التماس میکند که آسیبی به فرزندانش نزند. والد تصمیم میگیرد کولهپشتیاش را سمت سرباز پرت کند و درگیری خیلی زود با چاقو خوردنش پایان مییابد. حدیر سعی میکند از پدرش دفاع کند، اما به گوشهای پرتاب میشود. در این فاصله، والد موفق میشود به سرباز آسیب زده و به فرح بگوید که فرار کند؛ اما خودش تیر میخورد و دو کودک با سربازی در خانه تنها میمانند.
فرماندهی سرباز با او تماس میگیرد و از دستگیری یک کودک (حدیر) باخبر میشود. سرباز درخواست کشتن کودک را میکند، اما فرماندهاش مخالف است؛ زیرا باید از کودکان به عنوان سپر انسانی در برابر اسنایپرها استفاده شود. با اعلام حضور یک کودک دیگر در خانه، اجازه دستگیری فرح نیز صادر میشود. در یک تعقیب و گریز کوتاه در نقاط مختلف خانه، فرح با چند وسیله تیز که در گوشه و کنار خانه پیدا میکند به سرباز آسیب میزند. از جایی به بعد سرباز صبوری خود را از دست داده و سعی میکند فرح را خفه کند که حدیر از راه میرسد. حدیر گردن سرباز روس را نگه داشته و به فرح میگوید که ضرباتی پیاپی به او وارد کند. بالاخره انرژی سرباز تحلیل رفته و جانش با سلاح AK-47 خودش گرفته میشود. با برداشتن یک ماسک گاز و شنیدن آخرین جملات والد، برابر و خواهر از خانه بیرون میزنند.
در انتهای مسیرشان به محوطهای باز و امن میرسند که میتوان بدون ماسک گاز تنفس کرد. حدیر و فرح متوجه کامیونی با دو سرباز محافظ میشوند و با یک نقشه هوشمندانه، حواسشان را پرت کرده و میکشندشان. حدیر پشت فرمان کامیون مینشیند اما ژنرال بارکوف از راه رسیده و فرح را پیش از سوار شدن به دام میاندازد. بارکوف نگاهی به سراپای فرح انداخته و میگوید «تو همون شیطونی هستی که سربازای من رو کشت؟» و با لبخندی بر لب، به روسی میگوید «محشره».
برمیگردیم به اکنون و الکس و فرح را در حال ریکاوری از گاز کلری که حدیر پخش کرد میبینیم. پرایس و گریک هم از راه میرسند. فرح از دست حدیر به خاطر استفاده از سلاح شیمیایی عصبانی است و پرایس میگوید فعلاً ردپایی از حدیر در دست نیست.
لانه گرگ (The Wolf's Den)
پرایس و تیمش کشف کردهاند که حدیر مسئولیت گازهای روسی را برعهده داشته و به دنبالش میگردند. الکس به نتیجه میرسد که حدیر دیگر تمایلی به مبارزه همراه آنها ندارد و فرح قسم به یافتن برادرش میخورد؛ که باعث میشود پرایس او را به تیم دعوت کند. لزول به همه اختیار درگیری میدهد و از جنگ قریبالوقوع با روسیه ابراز نگرانی میکند. به اطلاع گروه میرساند که حدیر با قصاب و گرگ در ارتباط بوده. با گرفتن رد اتومبیل حدیر به سمت پایگاه گرگ در منطقه تاکاری، اثبات میشود او گازهای باقیمانده را نیز در اختیار دارد. حمله به مقر گرگ برنامهریزی میشود و تیم دنبال حدیر و سرکرده تروریستها میرود.
سرویس هوایی ویژه و سیا در نیمهشب با بالگرد به مقر میرسند و گروهبان گریک بعد از رخنه به اتاقک نگهبانی، چند تن از اعضای القتاله را میکشد. او همراه با پرایس به سمت خانههای مسکونی حرکت میکنند و افرادی را در طبقه اول نخستین ساختمان از پای در میآورند. به کایل گفته شده که برق را از طریق ژنراتور داخلی ساختمان قطع کند و پس از این، پاکسازی طبقات دوم و سوم هم انجام میشود؛ اما کماکان خبری از حدیر و گرگ نیست.
اعضای تیم مجدداً در طبقه اول با کاپیتان پرایس ملاقات میکنند و یکی از ساکنین ساختمان افشا میکند گرگ زیر زمین پنهان شده است. کایل تونلی را در نزدیکی چایخانه مییابد و الکس و فرح همراه او موضع میگیرند.
به محض اینکه اعضای تیم به انتهای تونل میرسند، یک انفجار باعث میشود الکس و فرح از بقیه تیم جدا شوند. در این عمق از زمین، ارتباط رادیویی هم امکانپذیر نیست و این دو راهی جز ادامه مسیر مقابل خود نمیبینند. در نهایت نیروهای القتاله از حضور آنها باخبر شده و برق را وصل میکنند.
خزیدن در تونلها و مبارزه با دشمنان ادامه مییابد تا اینکه الکس پشت سر فرح از یک نقطه به پایین میپرد و زمین زیر پایش ریزش میکند. تصمیم بر این میشود که فرح به دنبال حدیر برود و الکس هم بعد از فاصله گرفتن از یک سری مخزن انفجاری گازوییل، بالاخره صدای گرگ را میشود که در حال سخنرانی درباره درگیریهای جهان غرب است. با کنار زدن موجی دیگر از دشمنان، الکس از نردبان بالا میرود و در لحظه آخر، درست زمانی که نردبان در حال سقوط است، فرح از راه رسیده و او را بالا میکشد. به سمت اتاق گرگ حرکت کرده و کشف میکنند رهبر القتاله یک جلیقه انفجاری به خود بسته است. پیش از آنکه فکر شومی به سر گرگ بزند، یک گلوله به سمتش شلیک میشود.
جلیقه تقریباً ۲۰ ثانیه با انفجار فاصله دارد. فرح تبلتی را برداشته و دستورات خنثی کردن بمب را به الکس میدهد. با بریدن چند سیم در زمانی مشخص، تهدید برطرف میشود و فرح توضیح میدهد که تخصصاش در خنثیسازی بمب ناشی از سالها تجربه در این زمینه است. الکس در نهایت موفقیت خود را به بقیه اعضای تیم اطلاع میدهد و همراه فرح و جسد بیجان گرگ به سطح زمین بازمیگردد.
زندانی (Captive)
فلاشبکی دیگر این بار به ۱۰ سال پیش. سال ۲۰۰۹ است و در منطقه تبراک ارزیکستان به سر میبریم. فرح کریم در سلول انفرادی نشسته که صدای حدیر را از سلول مقابل میشنود. او از میان میلههای زندان کلیدی برای خواهرش انداخته و میگوید که پنهانش کند. ژنرال بارکوف از راه میرسد. پاسخ تمسخرآمیز و گستاخانه حدیر به حرفهای او، شوک الکتریکی و کشیده شدن به سمت انبار را در پی دارد.
نوبت به فرح میرسد و بارکوف سعی میکند با تخریب روحیهاش، امید به آزادی را از او بگیرد. بارکوف از یک قمقمه مینوشد و تعارفی هم به زندانی خود میزند، اما لحظهای که فرح دستش را دراز میکند باقیمانده آب به زمین ریخته میشود. بارکوف فرح را تا اتاق بازجویی همراه میکند و یک زندانبان او را به صندلی میبندد. با وعده بهبود شرایط زندگی در زندان، بازجویی شروع میشود و نخستین سوال، درباره پیامی از سوی «فرمانده کریم» است. بازیکن در نقش فرح چهار انتخاب دارد:
- گفتن این حقیقت که کریم در واقع خودش است – بارکوف گوشش به به این حرفها بدهکار نیست و میگوید کریم صرفاً پیامرسانی برای فرح است.
- فحاشی به بارکوف – بارکوف او را به خاطر بددهنیاش شماتت میکند.
- دروغ راجع به اینکه کریم مرده – بارکوف فرح را به خاطر دروغگویی شماتت میکند و میگوید به جای کریم باید از خودش مراقبت کند.
- سکوت تا زمانی که مدت زمان معین برای انتخاب دیالوگ تمام شود – بارکوف به خاطر سکوت فرح به او سرکوفت میزند.
یکی از فرصتسوزیهای داستان Call of Duty Modern Warfare برای انشعاب هرچند اندک دیالوگها: تمام انتخابها در نهایت به شکنجه فرح منجر میشود.
یک زندانبان به بارکوف کمک میکند که فرح را روی زمین خوابانده و پارچهای روی صورتش بکشد. سپس آب روی دهان او ریخته میشود تا احساس خفگی دست دهد و فرح دائماً برای ذرهای اکسیژن به خود بپیچد. این روند چندین بار ادامه مییابد و کار به جایی میرسد که آزاده، یکی از متحدین فرح به داخل سلول آورده میشود و بارکوف میگوید اگر فرح قادر به تحمل این شکنجه نبوده و بیهوش شود، آزاده را خواهد کشت. در آخرین مرتبه بازجویی، تمام گزینهها به جز گزینه گفتن حقیقت، به اعدام آزاده منجر میشوند.
شکنجه به اتمام میرسد و فرح بار دیگر در تخت سلول خود بیدار میشود، بارکوف هم آنجاست و یک ظرف غذا به او تعارف میکند. فارغ از واکنش فرح، بارکوف ظرف غذا را با ناراحتی به دیوار میکوبد و ظاهراً از ماجرای کلیدی که حدیر ربوده باخبر است. با پرسش اینکه کلید کجاست، فرح مجدداً چند انتخاب دارد. اما فرح چه حقیقت را بگوید و چه به دروغ بگوید که کلید دست آزاده یا در سلول حدیر بوده، بارکوف دستکشی مشکی به دست کرده و همینطور که میگوید ارزیکستان «جایی برای زاد و ولد تروریستها» است، فرح را خفه میکند.
رفقای قدیمی (Old Comrades)
با آگاهی از نقشه حدیر برای حمله به روسیه با سلاحهای شیمیایی، کیت لزول و جان پرایس درباره چگونگی متوقف کردن او برنامه میریزند. بعد از مباحثه بر سر اینکه باید به مسکو خبر داد یا بدون مداخله کار را پیش برد، پرایس نقشه خودش را مطرح میکند. با طرح این پرسش که تیم کاپیتان پرایس از چه افرادی تشکیل شده، لزول پاسخ میدهد که «چند رفیق قدیمی». به این ترتیب پرایس و کایل گریک برای دستگیری قصاب و بازجویی او درباره محل خفای حدیر به سنپترزبورگ میروند.
این دو ابتدا با نیکولای، یکی از ماموران آژانس امنیت ملی روسیه ملاقات کرده و سلاحهایی مجهز به صداخفهکن از او میگیرند. از پله پایین رفته و در خیابان با مردان قصاب روبرو میشوند. یک درگیری کوچک اتفاق افتاده و قصاب پا به فرار میگذارد. تعقیب و گریز در ساختمانهای مختلف و میانه خیابان ادامه پیدا میکند و بعد از چندین دقیقه تیراندازی مداوم، قصاب از یک کافه بیرون رفته و به سمت خیابان فرار میکند که ناگهان نیکولای با اتومبیل ون خود او را نقش بر زمین میکند.
با دستگیری قصاب و رسیدن به خانه امن، گریک و پرایس با پیمانکاری نظامی به به نام «یِگور» ملاقات کرده و به سراغ بازجویی قصاب میروند. اما وقتی نتیجهای حاصل نمیشود، گریک و نیکولای به سراغ «بستهای ویژه» میروند که نیکولای آن را «آمپول حقیقت» مینامد. درهای ون باز شده و یک مادر و دختر -که در واقع خانواده قصاب هستند- از اتومبیل پیاده میشوند. بعد از اسکورت مادر و دختر به سمت اتاق بازجویی، پرایس به گریک انتخاب میدهد که حین بازجویی در اتاق حاضر باشد یا خیر.
اگر گریک پاسخ منفی بدهد، مادر و دختر اتاق برده میشوند و بعد از چند دقیقه، پرایس با اطلاعات مورد نیاز بیرون میآید. محل اخفای گازهای شیمیایی فاش شده و این دو سوار اتومبیل پلیس میشوند.
اگر گریک پاسخ مثبت بدهد، بازیکن وارد اتاق میشود و قصاب هم خانواده خود را تشخیص میدهد. همسر قصاب به خاطر باز شدن پای خودش و فرزندش به ماجرا سر قصاب داد میکشد و پرایس هم کشتن کودکی بیگناه در سفارت آمریکا را یادآوری میکند. علیرغم حضور خانوادهاش در اتاق، قصاب همچنان حاضر به اعتراف نمیشود و پاسخ پرایس، کشیدن ماشه یک سلاح به روی خانواده اوست. با این حال مشخص میشود که سلاح خالی بوده.
اما ماجرا ادامه دارد. پرایس با خونسردی چند گلوله در سلاح گذاشته و تهدید میکند که این بار خشاب پر است. با بلند کردن پسرک از روی صندلی، قصاب بالاخره فاش میکند که گازهای شیمیایی در سالن تئاتر کارتکا هستند. پرایس به دروغگویی متهمش میکند اما قصاب بر حقیقت داشتن گفته خود اصرار میورزد. درباره حدیر هم قصاب میگوید که برای دستگیری او دیر شده. در نهایت گریک میتواند انتخاب کند که قصاب را زنده بگذارد یا با تیراندازی به دست و پایش، شکنجه را ادامه دهد. و اگر سه تیر به بدن او اصابت کند، جانش را از دست میدهد. پس از انتخاب بین مرگ و زندگی، گریک و پرایس از اتاق خارج میشوند و کاپیتان کهنهکار میگوید که «مرزی باریک بین درست بودن و اشتباه بودن وجود داره».
قطع ارتباطات (Going Dark)
اگرچه این مرحله از داستان Call of Duty Modern Warfare از لحاظ روایی چندان محتوا ندارد، اما یکی از بازترین و متفاوتترین مراحل بازی به حساب میآید.
حدیر از لانه گرگ فرار کرده و میخواهد یکبار برای همیشه بارکوف را بکشد. حملهای به محل سکونت بارکوف صورت گرفته و برخی از مردان او به گروگان گرفته میشوند. پرایس و گریک هم از طرف دیگر وارد منطقه شده و نیروهای القتاله را میکشند. آنها سه گروگان مختلف را در محیط بازجویی میکنند تا اینکه یکی از آنها میگوید حدیر پیشش بوده.
با این اطلاعات، یافتن حدیر دیگر کار دشواری نیست؛ اما مردان بارکوف از راه رسیده و بعد یک از تعقیب و گریز با اتومبیل و بالگرد، وارد یک تونل میشوند. وقتی خطر از بین میرود، حدیر به پیش لزول برده میشود تا تحویل روسیه شود. اما پرایس اطلاعات به دست آمده را پیش خود نگه میدارد.
درون کوره (Into the Furnace)
با اطلاعات به دست آمده از محل سکونت بارکوف، پرایس و گریک به ارزیکستان برمیگردند تا از فرح کمک بخواهند. پرایس درباره نقشه حدیر برای نابودی کارخانه تولید گاز بارکوف به او میگوید و فرح که نمیخواهد از مرزها رد شده و متخاصم به حساب آید، ابتدا مخالفت میکند. با این حال، وقتی پرایس اطلاعاتی که به دست آمده را در اختیارش میگذارد، فرح هم به آنها میپیوندد؛ با اطمینان خاطر از اینکه بدون هیچ ردی از کشورهای غربی، روسها حمله را گردن تروریستهای القتاله خواهند انداخت.
با نهایی شدن نقشه، پرایس، گریک، الکس و فرح همراه با شبهنظامیهای آزادیخواه از میان تپهها به سمت کارخانه بارکوف پیش میروند. هنگام مواجهه با نیروهای بارکوف، تیم متوقف نشده و به کارخانه نزدیک میشود. اما با نابودی پشتیبانی هوایی، تیم از هم میپاشد و هرکسی یک راه را در پیش میگیرد. بارکوف هم بیکار ننشسته و گروههای پشتیبانی و چند بالگرد را به سراغ آنها میفرستد.
درحالی که تیم به پیش میرود و پرایس و گریک هم مسیر را باز میکنند، الکس و فرح نبرد را درون کارخانه ادامه میدهند تا به محل ملاقات با نیکولای برسند. درون کارخانه، نیروهای بارکوف مقاومت شدیدی میکنند. بعد از رسیدن به نیکولای، چاشنی انفجاری و چند بمب در اختیار الکس و شبهنظامیان قرار میگیرد. در این میان فرح از نیکولای میپرسد که هدفش از کمک به مقاومت چیست و نیکولای میگوید که بارکوف لکه ننگی بر پیشانی کشورش است.
با دسترسی به بمبها، تیم با هدف کارگذاری آنها بیشتر در کارخانه پیش میرود و بعد از کشتن دشمنی با لباس زرهی سنگین، معلوم میشود چاشنی بمب به درستی کار نمیکند. بحثی بین الکس و فرح شکل میگیرد که چه کسی باید جانش را فدا و بمبها را شخصاً منفجر کند. در این مباحثه، الکس فرح را قانع میکند که جانش کمتر از او ارزش دارد و اگر در این ماموریت نمیرد، آنقدر زنده میماند تا ماموریتی دیگر از پای درآوردش. الکس با گامهایی استوار وارد کوره کارخانه شده و فرح هم پی بارکوف میرود.
در همین حال، پرایس و گریک با مقاومت شدید نیروهای باقیمانده بارکوف مواجه هستند. گریک موفق میشود یک بمب را روی لولههای کارخانه بکارد و یکی از بالگردهای روسی را هم میتوان بالای سرش دید.
بارکوف شخصاً در این بالگرد حاضر است و با عصبانیت درخواست خط ارتباطی با مسکو میکند. غافل از اینکه فرح توانسته یه شکلی مخفیانه وارد بالگرد و پشت سر او حاضر شود. فرح نخست چاقویی به شانه بارکوف وارد میکند و اگرچه بارکوف با او گلاویز میشود، اما چاقویی دیگر را نیز روانه شکمش میکند. ژنرال شکستخورده حتی در لحظات پایانی زندگیاش کوچکترین پشیمانیای ندارد و میگوید که تمام کارهایش با هدف محافظت از روسیه در برابر تروریستهایی بوده که کشور فرح پرورش داده است. فرح هم بدون هیچ رحم، ضرباتی پیدرپی به پیکر او وارد میکند و انتقام مردمش را میگیرد. در نهایت چاقو از بدن بارکوف بیرون کشیده شده و بدن بیجانش از بالگرد به پایین پرت میشود.
با مرگ بارکوف، تنها کاری که باقی مانده منفجر کردن کارخانه است. الکس بمبها را منفجر میکند، نیکولای هم که از مرگ بارکوف خشنود شده همراه با فرح به ارزیکستان بازمیگردد.
پایان داستان Call of Duty Modern Warfare در بخش تکنفره.
ادامه ماجرا
در کاتسین نهایی بازی که داستان Call of Duty Modern Warfare را به حالت کوآپ متصل میکند، لزول و پرایس در یک چایخانه ملاقات کردهاند و درباره تهدیدی جدید بحث میکنند. القتاله حالا با دو گروه تروریستی Ultranationalists و OpFor ادغام شده و ویکتور زاخاییف مدیریت گروه جدید را برعهده گرفته. پرایس برای مقابله با آنها خواستار افرادی مشخص در تیم خود است. او Soap و کایک گریک (با نام رمز Gaz که با کاراکتری به همین نام در سهگانه قبلی مدرن وارفر تفاوت دارد) و سایمون رایلی را دستچین میکند و گروه تشکیل شده را Task Force 141 مینامد.